جناب آقاي خامنه اي !
در خبرها خواندم که گفته ايد کساني که در حوادث روزهاي اخيردا نشگاه به اعتراض صنفي پرداخته و يا معترض به سياست هاي رايج کشور شده اند عوامل دشمن اند و دستور صادر کرده ايد که با اين عوامل دشمن با بيرحمي برخورد شود.
اگر چه پيش تر از اين نيز صدور دستورات تند شما را در برخورد با مطبوعات و مردم شاهد بوديم، اما اين دستور صريح، که در شما بي سابقه است باب جديدي مي گشايد که براي من که شما را مي شناسم عجيب است. و همراه با اين تعجب مجموعه اي فراوان از سووالات را در من بر مي انگيزد.
نخست مي خواهم بپرسم آيا مي دانيد حاصل صدور برخورد بيرحمانه چيست؟ و مجريان اين دستورات چگونه آنرا اجرا خواهند کرد؟ و کساني که اين بيرحمي بر آنان روا مي شود چه کساني هستند؟ و بر سرشان چه خواهد آمد؟ آيا زماني که دستور برخورد بيرحمانه صادر مي کرديد مي دانستيد که ممکن است کساني کشته شوند؟
وقتي دستور تحبيب قلوب را در فرداي فاجعه کوي دانشگاه در 18 تير 1378 صادر کرديد فرزندان چفيه به گردن شما چنان بيرحمي کردند که زخمش تا مدتها بر چهره جامعه ايران بود، واي به امروز که دستور بيرحمي صادر مي کنيد.
جناب آقاي خامنه اي!
آنانکه به تبعيت از انصار پيامبر اسلام خودشان را انصار حزب الله و لابد ياران شما مي خوانند سوگمندانه پليدترين وبي رحم ترين جوانان اين کشورند. وسايل اعمال برخورد آنان در حالتي که دستور برخورد بيرحمانه صادر نکرده بوديد ابزاري بود مانند زنجير، باتوم، پنجه بوکس، چاقو، گاز بي حس کننده، کمربند چرمي و چيزهايي شبيه اين. اين موجودات معمولا برخلاف سنت هاي جوانمردانه جنگ و کشتي و حتي دعوا يک به يک نمي جنگند، اينها در گروههاي ده پانزده نفري يکي را گير مي آورند و دسته جمعي حمله مي کنند. در هنگام کتک زدن و به قول شما بي رحمانه برخورد کردن چنين توهم مي کنند که انسان هايي فداکار و از جان گذشته اند. و گروه ده پانزده نفري ايثارگران به جان جواني، دختري يا پسري، مي افتند که معلوم نيست تا چه حد در درگيري و دعوا نقش داشته است.
من بارها آدمهاي زخمي را ديده ام که برخورد بي رحمانه مورد نظر حضرتعالي با آنان روا شده است. و عجيب است که زخم هاي اين خشونت هاي بيرحمانه پس از گذشت يک ماه و دو ماه که هيچ، تا سالها خوب نمي شود.
نمي دانم، فکر کرديد و دستور برخورد بي رحمانه صادر کرديد؟ يا مطابق معمول با ديدن گروهي از روستائيان ورامين که خودشان را فدايي رهبر خواندند ذوق تان گل کرد و دستور داديد؟ آيا متوجه هستيد وقتي که همه جمعيت مي گويند سرباز شما هستند و گوش به فرمان شما هستند، اين « همه » فقط پانزده در صد از جمعيت کشور است؟ و آيا مي فهميد که به همين دليل است که حق نداريد احساس کنيد رهبر سياسي يا مذهبي همه مردم ايران هستيد؟ آيا مي فهميد اين جمعيتي که فرياد مي زند، در حالت زندگي عادي و در زندگي اجنماعي جرات ندارد به مردم اعلام کند که حزب اللهي است و مدافع شما و وضع موجودي است که شما طرفدارش هستيد؟
آنها مي آيند و فرياد مي زنند و شما دچار اين توهم مي شويد که چون سالن پر از جمعيت است يا استاديوم پر از جمعيت است يا خيابان پر از جمعيت است، بنابراين اکثريت مردم شما را دوست دارند. حاصل اين توهم اين است که مي گوييد که به اشاره يک انگشت دشمنان را توسط مردم سر جايشان مي نشانيد. اشاره انگشت شما را مردم فداکار ايران نيستند که مي پذيرند، نه، اشتباه نکنيد.
اشاره انگشت شما را مردم فداکار ايران نيستند که مي پذيرند، نه، اشتباه نکنيد. اشاره انگشت شما را قاضي دادگاه انقلاب و دادگاه مطبوعات و فرماندهان سپاه و بسيج و انصار حزب الله مي بينند. آنها قدرت دارند. آنها مي توانند با امضاء يک کاغذ يک خانه را بازرسي کنند و کسي را به زندان بيندازند يا با باتوم و زنجير بدنهاي بي دفاع را له کنند.
پشت اين قدرت هيچ چيز مقدسي نيست، هيچ انگيزه پاکي نيست. عاشقان و فداکاران شما مثل آب خوردن فحش مي دهند و با بي رحمانه ترين شکل کتک مي زنند و تا مطمئن نباشند که يک لشگر ضد شورش پشتيبان آنهاست جرات حمله به جوانان کشورمان را ندارند. اشتباه نکنيد!
متاسفانه شما در هفت سال اول حکومت نادرشاه نيستيد که قدرت و انگيزه داشت، شما در هفت ساله دوم هستيد، همان سراشيبي که تقريبا تمام قدرتمندان برسرير قدرت فريب آنرا خورده اند و دستور برخورد بي رحمانه را صادر کرده اند. و سوگمندانه هيچ کدام تامل نکردند که آيا اين برخورد بي رحمانه دواي درد آنهاست يا نه. حاصل اين مي شود که تازه وقتي قدرت را از دست دادند به اين فکر مي کنند که کاش عاقلانه و منطقي برخورد کرده بودند.
صدام حسين که زماني نامش بر بدن هر شهروند عراقي لرزه مي انداخت ذوب شد و به زمين فرو رفت و الآن جز کابوسي در ذهن مردم عراق نيست. مردم چنان از او نفرت پيدا کردند که با آغوش باز سربازان بزرگترين قدرت نظامي و خشونت بار جهان را استقبال کردند. اين سرنوشتي تلخ است، کاري نکنيد که مردم در آرزوي حمله آمريکا باشند. اين ظلمي است بر مردم ايران. آنان دوست دارند مستقل باشند و پيشرفت کنند و آزادي فردي و سياسي و امنيت داشته باشند. آنان مي خواهند در پناه قانون زندگي کنند و مثل همه مردم جهان نزد افکار عمومي جهانيان احترام داشته باشند. اينها حق طبيعي مردم است.