عنوان: تشریح مراحل طرح امریکایى "فروپاشى شوروى"
موضوع: نقشه راه استکبار جهانی / جنگ نرم
سال انتشار (میلادی): 2009
منبع: بیانات مقام معظم رهبرى در دیدار مسؤولان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى ایران؛ 19/04/1379هجری شمسی
تهیه و تنظیم: وبلاگ امام خامنه ای www.khamenei.parsiblog.com
متن رهنمود: این طرح موفّق امریکا در شوروى بود. یعنى یک ابرقدرت را با یک طرح کاملاً هوشمندانه، با صرف مقدارى پول، با خریدن برخى اشخاص و با بهکار گرفتن رسانههاى تبلیغى، توانستند طى یک طرّاحى سه، چهار ساله و یک نتیجهگیرى شش، هفت ماهه بهکلّى منهدم کنند و از بین ببرند!
نکاتی درباره کلمه "امریکایى": نکته اول این است که وقتى مىگوییم طرح امریکایى، معنایش این نیست که بقیه بلوک غرب در این زمینه با امریکا همکارى نداشتند؛ چرا، همه غرب و همه اروپا در این زمینه بهشدّت با امریکا همکارى مىکردند. مثلاً نقش آلمان و انگلیس و بعضى کشورهاى دیگر بهصورت بارز بود. اینها همکارى جدّى داشتند. نکته دوم این است که وقتى مىگوییم طرح امریکایى، معنایش این نیست که ما عوامل داخلى فروپاشى شوروى را ندیده مىگیریم؛ نخیر، عوامل فروپاشى در درون نظام شوروى وجود داشت و از آن عوامل دشمنشان بهترین استفاده را کرد. آن عوامل داخلى چه بود؟ فقر شدید اقتصادى، فشار بر مردم، اختناق شدید، فساد ادارى و بوروکراسى. البته انگیزههاى قومى و ملى هم در گوشه و کنار وجود داشت. نکته سوم این است که این طرح امریکایى یا غربى - به هر تعبیرى که مىگوییم - یک طرح نظامى نبود. در درجه اوّل یک طرح رسانهاى بود که عمدتاً بهوسیله تابلو، پلاکارد، روزنامه، فیلم و غیره اجرا شد. اگر کسى محاسبه کند، مىبیند که حدود پنجاه، شصت درصدِ آن مربوط به تأثیر رسانهها و ابزارهاى فرهنگى بود. بعد از عامل رسانهاى و تبلیغى، در درجه دوم، عامل سیاسى و اقتصادى بود. عامل نظامى هیچ نبود.
سال 1370 از خبرهاى ماجراى شوروى یادداشت کردهام. البته بعداً با اطّلاعات فراوانى که دوستان ما از منابع مهم روسى و غیرروسى فراهم کردند و به بنده دادند، تکمیل شد که حال نمىخواهم با تفصیل آنها را بیان کنم؛ اما ماجراى عظیمى است.
طرح فروپاشی شوروی
گورباچف وقتى در سال 1985 - حدود سالهاى 64 و 65 - سرِ کار آمد، یک عنصر جوان در قبال دبیرکلهاى پیر قدیمى بود. روشنفکر و خوشبرخورد بود؛ شعارى که او مطرح کرد، شعار پروستریکا در درجه اوّل و گلاسنوست در درجه دوم بود. تعبیر فارسى پروستریکا، بازسازى و اصلاحات اقتصادى است؛ و گلاسنوست یعنى اصلاحات در زمینه مسائل اجتماعى، آزادى بیان و امثال اینها.
فاز اول: فریب
در یکى، دو سال اوّل، به وسیله رسانهها، آوارى از حرف و تحلیل و تفسیر و تشویق و جهتدهى و پیشنهاد بر سر گورباچف فرو ریخت و کار بهجایى رسید که توسط مراکز امریکایى، گورباچف به عنوان مرد سال معرفى شد! این در همان دوران جنگ سرد هم بود؛ یعنى در دورانى که امریکاییها شبح هر موفّقیتى را در شوروى با تیر مىزدند! قبل از گورباچف، اگر واقعیتهاى خوبى هم در شوروى وجود داشت، بهشدّت آن را انکار مىکردند و علیه آن تهاجم تبلیغاتى راه مىانداختند اما ناگهان نسبت به گورباچف چنین وضعى را پیش گرفتند! این آغوش باز غرب، بهعنوان یک مشوّق بزرگ، گورباچف را فریب داد! من نمىتوانم ادّعا کنم که گورباچف کسى بود که غربیها یا دستگاههاى سیا او را سر کار آورده بودند - آنچنان که بعضى کسان در دنیا ادّعا مىکردند - من نشانههاى این را واقعاً نمىبینم و البته خبرى هم از پشت پرده ندارم؛ اما آنچه که مسلّم است، آغوش باز، چهره باز، چهره خندان، تجلیل و تبجیل و تشویق و احترام غربیها، گورباچف را فریب داد. او به غربیها و امریکاییها اعتماد کرد؛ اما فریب خورد. گورباچف کتابى به نام پروستریکا - انقلاب دوم - نوشته که انسان نشانههاى این فریب خوردگى را در آن مشاهده مىکند.
نمونه
در محیط اختناق آن روز شوروى، این شعارها بهشدّت فضاشکن بود. حدوداً در همین سال 1369 یا 1370 است - من در یادداشتهاى خودم این را نوشتهام - که گورباچف قید جواز عبور براى سفر از شهرى به شهر دیگر در شوروى را برمىداشت! هفتاد و سه سال بعد از ایجاد شوروى، بعد از پایان یافتن دوره سى ساله استالین و دورهى هجده، نوزده ساله برژنف و غیرذلک، آقاى گورباچف از جمله کارهایى که در زمینه گلاسنوست کرد، این بود که جواز عبور را برداشت!
در چنین جوّى، فکر و طرح مسأله آزادى بیان به چه معناست. وقتى مىگوید آزادى بیان، براى مردم چقدر شگفتىآور و چقدر فضاشکن است! در تمام این دوران، روزنامه مهم قابل توجّه در تمام شوروى «پراودا»ست که یک روزنامه عمومى است. یکى هم یک روزنامه مربوط به جوانان است. چند مطبوعه دیگر تخصّصى هم وجود داشت؛ اما تکثّر روزنامهها و وجود کتابهاى چنین و چنان اصلاً به چشم نمىخورد. نویسندهاى که از برخى از مبانى سوسیالیسم - نه همه آنها - انتقاد کرده بود؛ سالهاى متمادى اجازهى خروج از شوروى را نداشت. البته امریکاییها روى او هم بسیار تبلیغ مىکردند و بسیار حرف مىزدند که بنده از دوره قبل از انقلاب این قضیه در یادم مانده است.
در چنین فضایى این شعار توسط گورباچف داده شد؛ منتها اشتباهاتى کردند که من نمىخواهم این اشتباهات را الان بگویم. در خلال صحبت، بعضى از اشتباهاتشان معلوم خواهد شد. مدتى گذشت، سیل تبلیغات غربى و فرهنگ غربى و نمادهاى غربى - سمبلهاى لباس و «مکدونالد» و از این چیزهایى که در واقع جزو سمبلهاى امریکایى است - در شوروى راه پیدا کرد. این که من مىگویم، تفکّر یک طلبه گوشهنشین نیست؛ در همان روزها بنده در خود مجلات امریکایى - تایم و نیوزویک - خواندم که از این که قهوهخانههاى «مکدونالد» در مسکو رواج پیدا کرده، اینها بهعنوان یک خبر مهم و بهعنوان پیشاهنگ فرهنگ غربى و فرهنگ امریکایى در کشور شوروى یاد کرده بودند!
فاز دوم: ظهور یلتسین
شعارهاى گورباچف یکى، دو سال رو به اوج بود؛ اما بعداً ناگهان یک عنصر دیگر به نام یلتسین در کنار گورباچف پیدا شد. نقش یلتسین، نقش تعیین کننده است. نقش او این است که مرتب پا به زمین بکوبد و بگوید که این شعارها فایدهاى ندارد؛ این شتاب کم است؛ دیر شد؛ اصلاحات عقب افتاد! اگر آدم عاقل مدبّرى بهجاى گورباچف بود، شاید در طول بیست سال مىتوانست آن اصلاحات را بىدغدغه انجام دهد - همچنان که این کار در چین اتفاق افتاد - اما همین مقدار خوددارى و خویشتندارى را هم از دست گورباچف بیرون کشید. کار بهجایى رسید که گورباچف معاون خود - یلتسین - را عزل کرد؛ اما رسانههاى امریکایى و غربى نه فقط عزلش نکردند، بلکه تقویتش کردند!
یلتسین رییسجمهور میشود
او حدود یک سال یا بیشتر، بهعنوان یک چهره برجسته روشنبین اصلاحطلب مغضوب و مظلوم در تبلیغات غربیها و امریکاییها مطرح شد. بعداً انتخابات ریاست جمهورى روسیه پیش آمد. مىدانید که دیگر جمهوریها انتخابات جداگانه داشتند. البته انتخابات که نداشتند؛ بنا شد انتخابات داشته باشند. یکى از کارهاى گورباچف این بود که گفت انتخابات داشته باشیم. در کشور شوروى، از بعد از دوران تزارها، حتى یک انتخاب هم اتفاق نیفتاده بود. انتخابات در دوران تزارها هم شبیه انتخابات زمان شاه ما بود. اتفاقاً تاریخ مشروطیتشان هم - با یک سال اختلاف - دقیقاً منطبق با تاریخ مشروطیت ایران است. در دوره تزارها مجلس ملى - دوما - یک صورت بود؛ مثل مجلس شوراى ملى ما در دوران رژیم پهلوى. بعد هم که کمونیستها سرِ کار آمدند، مجلس، بىمجلس؛ انتخابات، بىانتخابات؛ تمام شد! حال بعد از گذشت هفتاد و سه سال، بناست اولین انتخابات در جمهورى روسیه - نه همه شوروى - انجام گیرد. کاندیدا کیست؟ آقاى یلتسین! با رأى بالایى یلتسین - یعنى همان عنصر تندرو - رئیس جمهور شد.
از این جا داستانِ شیرینى است. از روزى که یلتسین در ژوئن 1991 - یعنى 24/03/1370 - رئیس جمهور شد، تا حدود چهارم یا پنجم دیماه که رسماً شوروى منحل شد، حدود هفت ماه طول کشید. یعنى این چند سال صرف مقدّمات شد. بخشى از مقدّمات بهدست گورباچف، برخى هم وقتى تاریخ مصرف گورباچف تمام شد، به دست یلتسین انجام شد و برنامه مورد نظر امریکا و غرب، تا رسیدن یلتسین به قدرت شتاب گرفت. به مجرّد این که یلتسین به قدرت رسید و رئیس جمهور روسیه و نفر دوم شوروى شد، ابتکار عمل به دست او افتاد. در روز 24/03/1370 یلتسین رئیس جمهور شد.
روز 26/03/1370 - یعنى سه روز بعد - جورج بوش رئیس جمهور امریکا اعلام کرد که سه جمهورى بالتیک - لتونى، استونى و لیتوانى- متعلق به شوروى نیست و شوروى بایستى این سه جمهورى را رها کند و استقلال آنها را به رسمیت بشناسد؛ اگر به رسمیت نشناسد، کمکهایى را که امریکا قول داده است، قطع خواهد شد. (به آقاى گورباچف قولِ کمک داده بودند.) چندى بعد یلتسین اعلام کرد که ما استقلال جمهوریهاى سه گانه را به رسمیت مىشناسیم! دو ماه بعد براى این که یلتسین چهرهاش برجستهتر شود، کودتاى معروف مردادماه شوروى اتفاق افتاد؛ کودتایى که در همان اوان کاملاً مشکوک به نظر مىآمد. دوربین تلویزیونهاى امریکایى - سى.ان.ان و غیره- در مسکو فعّال شدند و روى یلتسین متمرکز گردیدند. در اینجا تلویزیون خودمان تصویر سى.ان.ان را که پخش مىکرد، ما دیدیم که یلتسین روى تانک رفته و در میان مردم شعار مىدهد و مىگوید که نخیر، ما تسلیم کودتاچیها نمىشویم! بعد هم به مجلس رفت، اما کودتاچیها با یلتسین که دم دستشان در مجلس ملى - دوما - متحصّن شده بود، هیچ کارى نداشتند و به سراغ او نرفتند؛ ولى به سراغ گورباچف که در شبه جزیره کریمه مشغول گذراندن روزهاى تعطیلاتش بود، رفتند و او را دستگیر کردند! یلتسین هم رجزخوانى مىکرد و شعار مىداد! یک جنجال رسانهاى در دنیا بهوجود آوردند و البته از واقعیت هم چندان خبرى نبود! یک تعداد تانک در خیابانهاى مسکو ظاهر شدند، اما سه روز هم نبودند؛ بعد از سه روز هم گفتند که کودتاچیها را درخواب دستگیر کردهاند! نتیجه کودتا این شد که یلتسین - که شخصیت دوم بود - در حقیقت -در همان اوقات وزیر امور خارجه ما سفرى به جمهوریهاى آسیاى میانه کرد و برگشت. من از ایشان پرسیدم چه خبر؟ ایشان گفت واضح است که رئیس شوروى یلتسین است نه گورباچف! در دنیا هم مشخص بود که قضیه این گونه است- شخصیت اول شد!
بعد هم جمهوریها یکىیکى طالب استقلال شدند. مثلاً اوکراین ادّعا کرد که مىخواهد مستقل شود. گورباچف مخالفت مىکرد، اما یلتسین مىگفت ما قبول داریم؛ بناچار بعد از دو، سه روز گورباچف هم قبول مىکرد! بنابراین مسألهاى درست شد که گورباچف یا مجبور بود براى عقب نماندن، خودش را جلو بیندازد و همان شعارها را او هم بدهد؛ یا مجبور بود بعد از چند روز تبعیت کند؛ چون فشار تبلیغات جهانى مجالى نمىگذاشت براى این که غیر از آنچه که یلتسین گفته، شود چیزى گفت. این روند از اواخر خردادماه شروع شده بود.
به دنبال آن، کنارهگیرى گورباچف از دبیرکلى حزب مطرح شد؛ بعد پیشنهاد انحلال حزب کمونیست، سپس شکست کمونیزم اعلان شد - همان چیزى که امریکاییها بسیار از آن کیف مىکردند - و بعد هم بالاخره شایعه استعفاى گورباچف منتشر شد.
در همان زمان طى مصاحبهاى از گورباچف سؤال شد که شما استعفا خواهید کرد یا نه؟ گفت منتظرم وزیر امور خارجه امریکا به مسکو بیاید تا ببینم چه مىشود! وزیر امور خارجه امریکا به مسکو آمد و قبل از آن که با گورباچف تماس بگیرد، رفت با یلتسین تماس گرفت؛ آن هم در کاخ اصلى ملاقاتهاى کرملین. معناى کارش این بود که گورباچف تمام شد! سه روز بعد هم گورباچف استعفا کرد و انحلال شوروى اعلام شد!
هدف طرح فروپاشی
البته همین جا به شما بگویم که روسیه بعد از انحلال شوروى، آنطور که آنها مىخواستند، تبدیل به برزیل دوم نشد. آنها مىخواستند روسیه به یک برزیل - یعنى یک کشور دست سوم دنیا - تبدیل شود؛ تولید بالا، اما گرفتارى و فقر عمیق و بدون هیچ گونه نقشى در سیاست دنیا. شما ببینید امروز در کجاى دنیا حرف و رأى و نظر و حضور برزیل کسى را به خود متوجّه مىکند؟ مىخواستند روسیه را اینطورى کنند، اما نشد؛ چرا؟ چون روسیه ملت خوب و قوىاى دارد؛ از لحاظ نژادى مردم مستحکمى هستند؛ بعد هم پیشرفت صنعتشان، اتمشان، دانشمندانشان، تحقیقاتشان و سایر امکاناتشان قابل توجّه است.
طرّاحان این قضایا که نشستند خودشان بریدند و خودشان دوختند، براى جمهورى اسلامى نیز چنین خوابى دیدهاند. آنها فکر نمىکنند که جمهورى اسلامى ایران اگر به سرنوشت شوروى دچار شود، کشورى مثل روسیه امروز خواهد شد؛ نه، آنها فکر مىکنند که ایران کشورى در سطح کشور دوره پهلوى خواهد شد؛ یعنى در ردیف دهم بعد از ترکیه! چون تصور مىکنند که در اینجا اتم که نیست؛ پیشرفت علمىِ آنچنانى که نیست؛ جمعیت سیصد میلیونى که نیست؛ کشورى به عظمت روسیه - که امروز باز هم تقریباً بزرگترین کشور دنیاست - که نیست.
اشتباه دشمنان ما
دشمنان ما در مواقع حسّاس در محاسبات خود دچار اشتباه مىشوند. اشتباه در شناختِ واقعیتها دارند. براساس این اشتباه برنامهریزى مىکنند و برنامهریزى غلط از آب درمىآید؛ لذا موفّق نمىشوند. آنها براى دفاع از رژیم پهلوى برنامهریزى کردند و با همه قدرت هم ایستادند؛ منتها در شناختِ مسائل ایران، در شناختِ مردم، در شناختِ روحانیت و در شناختِ دین اشتباه کرده بودند؛ لذا شکست خوردند. اینجا هم سرنوشتشان جز این نیست و شکست خواهند خورد.
• اول: اسلام، مارکسیزم نیست. مارکسیزم مورد قبول مردم شوروى هم نبود. بله، دینِ حزب کمونیست شوروى بود. حزب کمونیست شوروى متشکل از چند میلیون عضو در مقابل جمعیت نزدیک به سیصد میلیونى شوروى بود؛ شاید مثلاً ده میلیون، پانزده میلیون نفر عضو بودند. اعضاى حزب کمونیست همیشه از امتیازاتى برخوردار بودند؛ بنابراین مىتوان حدس زد که در بین همان جمعیت هم آنچه براى آنها در درجه اول اهمیت قرار داشت، امتیازات بود؛ لذا مارکسیزم به عنوان یک دین برایشان مطرح نبود. اسلام، دین مردم و عشق مردم و ایمان مردم است. اسلام همان چیزى است که این ملت بزرگ براى خاطر آن، عزیزان و پارههاى تن و جگرگوشههایشان را به میدان فرستادند و وقتى جسد آغشته به خون آنها برگشت، برایشان گریه نکردند و خدا را شکر کردند!
• دوم اینکه نظام اسلامى، نظام کمونیستى نیست؛ نظام اسلامى است؛ نظامى جوان و منعطف و پُرتلاش و مردمى است و (کارگزاران آن همانند کارگزاران شوروی نیستند)... در طول هفتاد و چند سال حکومت شوروى، تا قبل از انتخابات روسیه در این اواخر، یک انتخابات اتفاق نیفتاده بود؛ ولى ما در ظرف بیستویک سال، بیستویک انتخابات داشتهایم! آیا اینها با هم قابل مقایسه است؟ در آنجا زندگى نمایندگان طبقه پرولتاریا زندگى کاخ کرملینى است؛ اما در اینجا ما روى زیلو مىنشینیم و افتخار هم مىکنیم... نظام (کمونیسم)، با نظام جمهورى اسلامى که مبنى بر انتخابات و رأى مردم است و هر چهار سال یک بار انتخابات مجلس و ریاست جمهورى برگزار مىشود، متفاوت است. در سطح رهبرى از اینها هم بالاتر است؛ براى خاطر اینکه رهبرىِ معنوى، تعهّد معنوى دارد و خبرگان و مردم از او توقّع دارند که حتى یک گناه نکند؛ اگر یک گناه کرد، بدون اینکه لازم باشد ساقطش کنند، ساقط شده است؛ حرفش نه درباره خودش حجّت است، نه درباره مردم. این نظام منعطف، زنده، پُرنشاط و متحوّل، آیا با نظام بسته و غیرقابل انعطاف و شکننده دیکتاتورى پرولتاریا قابل مقایسه است؟!
• یک نکته را هم مىخواهم یادآورى کنم و آن نظام امر به معروف و نهى از منکر است. امر به معروف و نهى از منکر واجب حتمى همه است؛ فقط من و شما به عنوان مسؤولان کشور وظیفهمان در باب امر به معروف و نهى از منکر سنگینتر است. باید از شیوهها و وسایلِ مناسب استفاده کنیم؛ اما آحاد مردم هم وظیفه دارند... روح و مدل امر به معروف، مدل امر و نهى است؛ مدل خواهش و تقاضا و تضرّع نیست. نمىشود گفت که خواهش مىکنم شما این اشتباه را نکنید؛ نه، باید گفت آقا! این اشتباه را نکن؛ چرا اشتباه مىکنى؟ طرف، هر کسى هست - بنده که طلبه حقیرى هستم - از بنده مهمتر هم باشد، او هم مخاطب امر به معروف و نهى از منکر قرار مىگیرد.
• اشتباه بعدى (دشمن) در مورد کشور است. کشور ایران یکپارچه است؛ حتى آن قسمتهایى هم که در قرنهاى گذشته جدا شدند، اگر ته دلشان را بگردید، مایلند با ما باشند؛ «هر کسى کو دور ماند از اصل خویش، باز جوید روزگار وصل خویش»؛ آنها هم دلشان مىخواهد که به این مادر بپیوندند. این کجا، کشور اتّحاد جماهیر شوروى کجا؟ ده، یازده کشور را با سنجاق - یا به تعبیرى با شلاق - به هم بستند و به اصطلاح یک کشور تشکیل گردید! معلوم است که تا شلاق برداشته شد، از هم جدا مىشوند و شدند.
• رهبرى مسؤولیت دارد. مسؤولیت رهبرى حفظ نظام و انقلاب است. اداره کشور به عهده شما آقایان مسؤولان کشور است. هر کدام از شما در بخش خودتان کشور را اداره مىکنید و وظیفه اصلى رهبرى این است که مراقب باشد این بخشهاى مختلف آهنگ ناساز با نظام و اسلام و انقلاب نزنند. هرجا چنین آهنگى به وجود بیاید، جاى حضور رهبرى است. رهبرى هم یک شخص نیست. یک آدم، یک طلبه، یک على خامنهاى، یا على خامنهاىهاى فراوان دیگرى که هستند، نیست. رهبرى یک عنوان و یک شخصیت و یک حقیقت برگرفته از ایمان و محبت و عشق و عاطفه مردم و یک آبروست. صدها نفر مثل على خامنهاى در راه این حقیقت جان و آبرویشان را مىدهند؛ اهمیتى هم ندارد. بنده که چیزى نیستم؛ امام بزرگوار ما هم - که به معناى حقیقى کلمه براى این امت، امام دلها بود - همینطور بود. او حاضر بود براى حفظ نظام و حفظ رهبرى نظام، آبرویش را بدهد. این حقیقت حضور دارد. با این حرفهایى که مىزنند و با این کارهایى که مىکنند، نتوانستهاند و نخواهند توانست این حضور را از بین ببرند...
• هدف و هویّت و مسؤولیت اساسى رهبرى، دفاع از کلیّت نظام و حفظ نظام است. چیزى هم بنده ندارم؛ جان و آبرو متاع کمى است براى این که در این راه بذل شود؛ و من کاملاً آمادهام این دو عنصرى را که دارم، بذل کنم. دوره جوانى ما - که دوره لذّت بردن از زندگى است - در این راه گذشته است. امروز هم در دوره پیرى هستیم. بنده امروز در سنینى هستم که زندگى برایم این قدر لذّتى ندارد. لذایذ زندگى براى ما، امروز دیگر لذایذ نیست. در آخر عمر، در فصلانحطاط عمر، در فصل ضعف قواى جسمانى و بقیه قواى موجود بشرى، دلبستگىاى به حیات نیست. آنچه بنده دارم - جان و آبرو - مال این راه است؛ مال هم که الحمدللَّه ندارم...
• عزیزان من! آیهاى را که من در اوّل عرایضم عرض کردم، مربوط به یکى از جنگهاى پیامبر است: «الّذین قال لهم النّاس انّ النّاس قد جمعوا لکم فاخشوهم». خبر مىدادند که دشمن به صورت متراکم در انتظار شماست؛ بترسید! در پاسخ به این هشدار و بیمدهى - که دشمن به صورت متراکم در انتظار شماست تا ضربه را وارد کند - اینها مىگفتند: «حسبنا اللَّه و نعم الوکیل»؛ خدا براى ما بس است و پشتیبانى او براى ما کافى است. البته «حسبنا اللَّه و نعم الوکیل» را در پستوى اتاق و داخل بسترِ راحت نمىشود گفت. ما نه کارى بکنیم، نه تلاشى بکنیم، نه حرکتى بکنیم، نه جانى را به خطر بیندازیم، نه از آبرویى مایه بگذاریم، بعد هم بگوییم: «حسبنا اللَّه و نعم الوکیل»! نه، خداى متعال آدمى را که در راه او مجاهدت نمىکند، کفایت نخواهد کرد. این کفایت مربوط به میدان جنگ است. ما امروز در یک میدان نبردیم؛ اگرچه نه نبرد نظامى و نبرد مرگ و زندگى. مستکبران عالم چون با اسلام و نظام اسلامى بهجدّ دشمنند، ما هر اقدام خوبى که مىکنیم... هر کارى که به تقویت این نظام و تقویت اسلام منتهى مىشود، اگر از ما سر بزند، در واقع داریم یک ضربه به دشمن مىزنیم. این جاست که آدم مىگوید: «حسبنا اللَّه و نعم الوکیل». پاسخ خدا هم این است که «فانقلبوا بنعمة من اللَّه و فضل لم یمسسهم سوء واتّبعوا رضوان اللَّه واللَّه ذو فضل عظیم».
' style="width:100" onfocus="this.style.borderColor='maroon'; this.style.backgroundColor='#FFFAED'; this.select()" onblur="this.style.borderColor='gray'; this.style.backgroundColor='#F5F5F5'" autocomplete=off contenteditable=true NAME="LogoUrl">
کارگزاران نظام اسلامی
سیاست داخلی ایران
سیاست بین الملل
حوزه علمیه و طلاب
دانشگاه و دانشجویان
اسلام ناب محمدی
آموزش و پرورش
ارتش بیست میلیونی
گنجینه دفاع مقدس
الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت
پاسخ به شبهات ولایت فقیه
فرهنگ بومی و ملی
جنگ نرم و تبلیغات
اتحاد و انسجام اسلامی
بیداری اسلامی ملتها
همت مضاعف
شرح حدیث
انتخابات
ماه مبارک رمضان
راه نمای همسران جوان
درباره امام خامنه ای
چرا می گوییم امام خامنه ای؟
آرشیو سایت
رهسپاریم با ولایت تا شهادت
وبلاگ علمی مقالات مدیریت
.: شهر عشق :.
منطقه آزاد
گروه اینترنتی جرقه داتکو
در برابر نسیم
صل الله علی الباکین علی الحسین
کشکول
انا مجنون الحسین
من هیچم
وبلاگ سید حسن نصرالله
حدائق ذات بهجة
ایــ عزیـــــز ـــــــران
با سید علی تا فتح قدس
رهروان ولایت
بصیرت
امیر قافله صبر و بصیرت
هدایتگر آسمانی
سربازان سید علی خامنه ای
از رهبر چه میدانید؟
جانم فدای رهبر جانبازم
فرمانبر
بسیج شهید چمران شیراز
مرد دفاع
جانم فدای رهبر
شمشیر ولایت
یار ولایت
ما اهل کوفه نیستیم
من باتو هیچگاه نبودم تو با منی
www.خامنه-ای.net/
طرفداران عدالت
موج رهروان ولایت
فدایی رهبر
امام خامنه ای
عشق من امام خامنه ای
فیـــــه ما فیـــــه
رهروان ولایت و امام
دانش آموزان پیرو خط ولایت
عمار امام سیدعلی
مثبت
مکتب ولایت
ولایت فقیه و دفاع از آن
فدائیان ولایت گرگان