براى من یکى از شیرینترین جلسات، جلسات دانشجویى است. در این یک ربع وقتى که باقى مانده، یک خطاب به شما از لحاظ عنوان دانشجو دارم، یک خطاب به عنوان دانشجوى دانشگاه امام صادق (علیهالسّلام) و یک خطاب هم به عنوان کسانى که احتمالاً در آینده، همین دانشگاه به وسیلهى خود شماها باید اداره شود و پیش برود، و سرریز دانشگاه هم بیاید توى جامعه و در مراکز حساس، مشغول انجام وظایف شود.
اما راجع به عنوان دانشجویى شما؛ خطاب من به شما همان حرفى است که به همهى دانشجوها مىزنم. ببینید عزیزان من! امروز کسانى در دنیا زور مىگویند، خلاف قوانین بینالمللى رفتار مىکنند، وقیحانهترین موضع را در دنیاى تعامل بینالمللى انسانها ملتها و دولتها - مىگیرند و خجالت هم نمىکشند؛ سرشان را هم بالا مىگیرند. چرا؟ چون قدرت دارند؛ قدرت اقتصادى و سیاسى (که از اقتصادى ناشى مىشود) و بالاتر از همهى اینها، قدرت علمى، که منشأ همهى اینهاست؛ یعنى منشأ قدرت اقتصادى و سیاسىشان هم قدرت علمى است. ما این طرف دنیا حرفهاى حقّ زیادى داریم؛ حرفمان را شجاعانه مىزنیم، منطقمان را در صحنههاى رویارویىِ منطقى هم اثبات مىکنیم، در عمل هم البته چون توفیق الهى شامل حال این ملت شده و ایمان دارد، به قدر ایمان خودش، پیشرفت مىکند؛ یعنى نتوانستهاند هم به آرزوهاى خودشان در مورد این ملت برسند؛ اما احتیاج به یک چیز دیگرى هم داریم و آن، عبارت است از «قدرت بینالمللى»، تا بتوانیم این راه را بىدغدغه، درست، به طور کامل، همهجانبه و بى کم و کاست ادامه دهیم و به اهداف و آرمانهایمان برسیم. این قدرت را (قدرت اقتصادى، سیاسى و نفوذ فرهنگى) چطورى به دست آوریم؟ پایه و مایهى همهى اینها، قدرت علمى است! یک ملت، با اقتدار علمى است که مىتواند سخن خود را به گوش همهى افراد دنیا برساند؛ با اقتدار علمى است که مىتواند سیاست برتر و دست والا را در دنیاى سیاسى حائز شود. اقتصاد هم به دنبال اینها به دست مىآید؛ پول تابع توانایىهاست. امروز اینطورى است؛ علم را مىشود به پول تبدیل کرد و از لحاظ اقتصادى هم قوى شد. این، جایگاه علم است. ما از علم عقب ماندیم. نه فقط در دوران پنجاهسالهى منحوس پهلوى (که البته در این دوران، از لحاظ عمق علمى، پدر این مملکت را در آوردند. حالا خود تحلیل این مسأله، یک تحلیل تاریخى - اجتماعى است و یک مسألهى مهمى است) بلکه از قبل از آن. دوران قاجاریه و پهلوى مظهر این عقبماندگى علمى است. ما حالا داریم تلاش مىکنیم که بتوانیم این درّهى وسیع را پُر کنیم. وظیفهى دانشگاه (نه فقط دانشگاه امام صادق؛ مطلق دانشگاه) در این کشور، این است که این درّهى علمى را پُر کند. هر چه مىتوانید، علم بیاموزید.
من در جلسهى شوراى عالى انقلاب فرهنگى هم به آن آقایانى که مؤثرین در فرهنگ هستند، گفتهام که شماها جایگاه مهندسى فرهنگى را در این کشور دارید. در آن جلسه گفتهام که دو تا شاخهى اصلى وجود دارد: علوم انسانى و علوم پایه؛ هر کدام به جاى خود. اگر ما اینجا روى علوم انسانى تکیه مىکنیم، معنایش این نیست که روى ریاضى و فیزیک و شیمى و علوم زیستى تکیه نمىکنیم، چرا؛ آنجا هم بنده یک تکیهى صددرصدى دارم؛ آنها هم براى خودشان مردانى و کسانى دارند؛ علوم انسانى هم بایستى مردان و کسانى براى خودشان داشته باشد. باید روى این دو شاخه - دو شاخهى اصلى؛ یعنى علوم انسانى و علوم پایه - در کشور، سرمایهگذارى فکرى، علمى، پولى و تبلیغى بشود تا اینکه پیش بروند. علم را بایستى در حدّ اعلا دنبال کنید.
شکى نیست که بسیارى از علوم انسانى، پایهها و مایههاى محکمى در اینجا دارد؛ یعنى در فرهنگ گذشتهى خود ما. برخى از علوم انسانى هم تولید شدهى غرب است؛ یعنى به عنوان یک علم، وجود نداشته، اما غربىها که در دنیاى علم پیشروى کردهاند، اینها را هم به وجود آوردهاند؛ مثل روانشناسى و علوم دیگر. خیلى خوب، ما، هم براى سرجمع کردن، مدوّن کردن، منظم کردن و نظاممند کردن آنچه که خودمان داریم، به یک تفکر و تجربهى علمى احتیاج داریم، هم براى مواد و پایههایى که آنها در این علم جمع آوردهاند، به یک نگاه علمى احتیاج داریم. منتها گرفتن پایههاى یک علم از یک مجموعهى خارج از محدودهى مورد قبول ما، به معناى قبول نتایج آن نیست. مثل این مىماند که شما یک کارخانه را وارد مىکنید، آنها با این کارخانه یک چیز بد درست مىکردهاند، حالا شما با آن کارخانه، یک چیز خوب درست مىکنید؛ هیچ اشکالى ندارد. ما تلفیق بین علوم انسانى غربى و علوم انسانى اسلامى، اگر به معناى مجذوب شدن، دلباخته شدن، مغلوب شدن و جوّ زده شدن در مقابل آن علوم نباشد، قبول داریم و اشکال ندارد. ببینید در علوم انسانى، تفکر ایمانى و میراث عظیم و عمیق شما، به شما چه مىگوید. امروز غربىها یک منطقهى ممنوعهاى در زمینهى علوم انسانى به وجود آوردهاند؛ در همهى بخشهاى مختلف؛ از اقتصاد و سیاست و جامعهشناسى و روانشناسى بگیرید تا تاریخ و ادبیات و هنر و حتى فلسفه و حتى فلسفهى دین. یک عده آدم ضعیفالنفس هم دلباختهى اینها شدهاند و نگاه مىکنند به دهن اینها که ببینند چه مىگویند؛ هر چه آنها گفتهاند، برایشان مىشود وحى مُنزل؛ این است که بد و غلط است. مثلاً چند تا فکر داراى اقتدار علمى، در یک نقطهى دنیا به یک نتیجهاى رسیدهاند، این معنایش این نیست که هر آنچه که آنها فهمیدهاند، درست است! شما به مبانى خودتان نگاه کنید؛ ما تاریخ، فلسفه، فلسفهى دین، هنر و ادبیات، و بسیارى از علوم انسانى دیگرى که دیگران حتى آنها را ساختهاند و به صورت یک علم در آوردهاند - یعنى یک بناى علمى به آن دادهاند - مواد آن در فرهنگ و میراث علمى، فرهنگى و دینى خود ما وجود دارد. باید یک بناى اینچنینى و مستقل بسازیم. البته مقدارى از خود این سخن، مربوط به آن سخنِ خطاب به شما به عنوان دانشجوى امام صادق است، که دوستان در زمینهى اقتصاد مطالبى را بیان کردند. خوب، مطالب خوبى هم هست و باید دنبال بشود.
بنابراین این سؤال که ما چه بکنیم یا این سؤال که اگر نتیجهى تحقیقات ما با نظر رهبرى مخالف درآمد، چه کار کنیم؟ اینها به نظر من سؤالات خیلى اصولى و منطقى نیست. شما مأمور به پژوهشید، شما مأمورید به اینکه فکر و کار کنید، نتیجه به دست آورید و آن نتیجهى شما را رهبرى و غیررهبرى به عنوان دستاوردهاى علمى بگیرند و براساس آن، براى کشور برنامهریزى کنند. تحقیق علمى، شأن و خصوصیتش، آزادى است؛ منتها عقلایى؛ بىانضباط نباشد. بسیج مظهر ارزشهاى فعال و زندهى یک جوان مؤمن است؛ یکىاش هم انضباط است. اینکه شنیدهاید در جنگ مىگفتند بسیجى بىترمز است، این یک معنا و حرف دیگرى داشت؛ اینها خوب عاشق شهادت بودند و پا بر زمین مىکوبیدند. همین شهید عزیزمان، احمد کاظمى را من در جبهه دیده بودم؛ آنچنان اقتدارى داشت که اشاره مىکرد، بسیجىها حرفش را گوش مىکردند. اینطور نیست که بسیجى که عاشق است، مجاز باشد برخلاف امر فرمانده و برخلاف انضباط سازمانى و انضباط عملى در محیط زندگى، یک حرکت بىانضباطى انجام بدهد؛ بهخصوص که دانشجو و شما دانشجوها. ما براى شماها خیلى قیمت قائلیم.
اما راجع به دانشگاه اما صادق؛ ببینید آقایان! دانشگاه امام صادق یک پدیدهى ممتاز است؛ صرفاً یک دانشگاه مثل بقیهى دانشگاهها نیست که فقط مىخواهند دانشجو و عالم تربیت کنند؛ این هم هست؛ منتها علاوهى بر این، مىخواهد از همه جهت، یک الگوى دانشگاه اسلامى باشد؛ از جهت انگیزههاى ایمانى، رعایتهاى عملى و رفتارى، و عشق به علم و علمآموزىِ عاشقانه و مؤمنانه. این که امام مىفرماید: «من دوست داشتم بر سر شاگردان تازیانهها بلند مىشد، براى اینکه اینها را به علم بکشانند»، این معنایش چیست؟ علم را اسلام قدسیت بخشیده، علم یک امر مقدس است؛ دنبال علم رفتن داراى قدسیت است. اینطور نیست که علم مثل هر ابزار دیگرى، فقط وسیلهاى براى پول در آوردن باشد - حالا پول هم از آن در مىآید - اما قدسیت علم باید حفظ شود؛ «العلم نور»؛ نور بودن علم باید مورد نظر باشد و از جملهى شؤون دانشگاه اسلامى، یکى همین است. همه خیال مىکنند دانشگاه اسلامى که مىگوییم، یعنى حجابها اینطورى باشد، پسرها آستین کوتاه نپوشند و زلفها بلند نباشد؛ اینها که معناى دانشگاه اسلامى نیست! دانشگاه اسلامى از لحاظ ایمان، انگیزه، شور مقدس، رفتار اسلامى و علمآموزى مؤمنانه، اینها شرط دانشگاه اسلامى است. آن وقت جهت دادن؛ جهت دادن به این علمآموزى ؛ که بهترین کارى که در دانشگاه شد، یکى همین بود که این دانشگاه را مخصوص علوم انسانى کردند؛ که این منطقهى واقعاً خلأ و فراغى بود؛ یک خلأ است که آن باید پُر شود. خوب، اگر شما که دانشجوى این دانشگاه هستید و در این بیست و چند سالى که این دانشگاه سرپاست، توانسته باشد این رسالت را انجام دهد - که یک نمونهى دانشگاه و متخرّجین دانشگاه، به صورت مطلوب و اسلامى فراهم بیاورد - این دانشگاه به دستاورد بسیار بزرگى رسیده است. این دانشگاه، این است. از این دانشگاه، توقع چیز دیگر و فراتر از این است.
من به شما بگویم، امروز مهمترین نیاز دنیاى اسلام این است که، آن جوهر اسلام ناب و گوهر تابناک - با شکلى که تهمت بىسوادى، تحجّر، مقدسمآبى و از زمان عقب ماندن و عقبمانده بودن دیگر به آن وارد نیاید - بتواند به اهداف خودش برسد؛ ما در دنیاى اسلام و امت اسلامى این را نیاز داریم. حرکت ملتها به سمت این آرمانهاى بلند، آن وقت منطقى خواهد شد؛ آن وقت نخبگان جوامع، خودشان سربازان و بسیجیان این راه خواهند شد. شما مىدانید که در دنیاى اسلام، پولهاى زیادى خرج شد. در طول این سالها، از طرف دستگاه استکبار، براى خریدن نخبگان اقداماتى انجام شد؛ نخبگانى که اگر چه از لحاظ علمى یا سیاسى نخبه بودند؛ اما ارزش دورنىشان، خیلى پایین بود و خیلى راحت خریده شدند؛ قلمها و زبانهایشان را فروختند، حتى فکرها و وجودشان را فروختند؛ این از زمانهاى خیلى قدیم شروع شد؛ یعنى از قدیمِ در دوران معاصر؛ از زمانى که روشنفکرى غربى در این کشور به وجود آمد - که من یک وقتى گفتم روشنفکرى در کشور ما بیمار متولد شد -. از آن روز اینها سراغ این نخبهها رفتند و با پول تطمیعشان کردند. اینها هم حقیر، ضعیف و اسیر بودند و تن دادند و خودشان را به پول فروختند. چهل سال قبل از این، مرحوم آلاحمد مىنویسد: «اگر مىفروشى، همان به که بازوى خود را؛ اما قلم خود را هرگز.» این را آلاحمد در دههى چهل، در یکى از کتابهایش نوشته است. انسان بازو و تنش را بفروشد؛ اما قلمش را - یعنى جان و فکرش را - نفروشد. اما آنها فروختند و دیگران هم خریدند؛ نخبگان را گرفتند. لذا حرکتهاى عمومى مردمى در بسیارى از جاها، نه فقط از سوى نخبگان همراهى نشد؛ بلکه حتى نخبگان مثل یک دیوارى در مقابل آن ایستادند. آن وقت بهانهى نخبگان در مقابل حرکتهاى اسلامى، پیش خودشان چه بود؟ مىگفتند اینها قدیمى است، اینها متحجّرانه است، اینها آخوندبازى است، اینها نمىدانم فلان است.
اگر شما بتوانید گوهر اسلام ناب و آن درخشندگىها را، به آن شکلى که بتواند در جامهى آراستهى علم، خودش را نشان بدهد، ارائه دهید، کار بزرگى که کردهاید، این است که راه را براى ورود نخبگان در این میدانها باز کردهاید. آمیزش علم و معنویت، علم و ایمان، علم و اخلاق، آن خلأ امروز دنیاست. دانشگاه اسلامى، علم و ایمان، علم و معنویت، علم و اخلاق را با هم همراه مىکند. علم را مىآموزد و جهتگیرى علم را از اخلاق و ایمان مىگیرد. این که گفتند علم با دین مىسازد یا نمىسازد، این ندیدن منطقهى نفوذ علم و دین است؛ اینها هر کدام یک منطقهى نفوذى دارند؛ تلفیق اینها، این است که علم -یعنى این سلاح را - ایمان - یعنى آن بهکار برنده - مىگیرد و جهتش را مشخص مىکند؛ با این سلاح مىشود بهترین و بدترین آدمها را هدف قرار داد؛ منتها تا این سلاح دست که باشد؟ این سلاح «علم» است و «ایمان» جهت آن را مشخص مىکند. اگر ایمان بر دانش غربى تسلط داشت، دانش غربى به بمب اتم نمىرسید، تا بعد اینقدر تویش گیر کنند که چه کارش کنیم؛ محدودش کنیم؛ نگذاریم تا دنیا ویران نشود. کارشان اصلاً به اینجا نمىرسید. اگر ایمان با دانش همراه بود، اصلاً استعمار و استعمار نو - که استعمار نو مخلوق دانش بود - به وجود نمىآمد. تسلط بر کشورها، تصرف کشورها، تسلط قهرآمیز بر ملتها و بردن ثروت ملتها - که این بلاى این دویست سال گذشتهى دنیا و ملتهاست - اینها اصلاً به وجود نمىآمد. علمِ جدا از ایمان، این است و شما در دانشگاه اسلامى، مىخواهید این خلأ را پُر و علم را با ایمان آمیخته کنید؛ یعنى دانش را چه در بافت درونى خودش، چه در استنتاجش و چه در جهتگیرىهایى که در آن به کار خواهد رفت، از ایمان سیراب کنید.
اما راجع به مسؤولیتهاى آیندهى شما، من فقط مىخواهم این را عرض بکنم؛ خروجى دانشگاه امام صادق، ایدهآلش فقط نباید این باشد که حالا بیرون بیاید، فرض کنید اگر در فلان رشته، درس خوانده برود وکیل بشود یا محضردار بشود و یا برود کارمند فلان دستگاه وزارتىِ دولتى بشود؛ نه اینکه من مخالف باشم؛ نه، من موافقم که جوانهاى خوب در ارکان تشکیلات اجرایى کشور - چه قضایى و چه قوهى مجریه - حضور داشته باشند؛ اما این براى خروجى دانشگاه امام صادق ایدهآل نیست؛ ایدهآل و آن نقطهى آرمانى را باید از همان مطالبى که تا الان در این نیم ساعته عرض کردم، جست. شما باید در علم، یک حرکتى به وجود آورید؛ باید در دنیاى دانشآموزى و پیشرفت علم و بناى علمى کشور، یک تحرّکى به وجود آورید؛ این است آن رسالت اصلى شما. کارى کنید که دانشمندان مسلمان و مؤمن ما، در رشتههاى مختلف علوم انسانى، صاحبنظرانى شوند که دنیا از نظرات اینها استفاده کند؛ کارى کنید که دانشگاه امام صادق، نه فقط در مقایسهى با فلان دانشگاه دیگرى که در تهران یا شهرستان هست، یک رتبهى جلوترى به دست آورد؛ بلکه این دانشگاه مرجع تحقیقات مراکز علمى و دانشگاههاى دنیا بشود. امروز در دنیا و حتى در همین دنیاى گمراه غربى، افراد بسیارى هستند که به دنبال حقیقتاند؛ انسانهاى دانشمند و دانشپژوهى هم در بین اینها هستند و فراواناند، و کم هم نیستند که دنبال حرف حساب و حقاند؛ یک چنین انسانى در هر نقطهى دنیا - در کشورهاى اروپایى، آسیایى، امریکا و جاهاى دیگر - وقتى دارد دنبال یک مطلبى مىگردد، باید بتواند اثر علمى شما را در این پایگاه رایانهاى پیدا کند؛ حرف و فکر و راه تازهاى را که شما دارید نشان مىدهید. این را ما از دانشگاه امام صادق مىخواهیم. خروجى دانشگاه امام صادق باید با این نیّت و فکر، بتواند متخرج این دانشگاه بشود. بنابراین دانشگاه را قوى کنید.
کارگزاران نظام اسلامی
سیاست داخلی ایران
سیاست بین الملل
حوزه علمیه و طلاب
دانشگاه و دانشجویان
اسلام ناب محمدی
آموزش و پرورش
ارتش بیست میلیونی
گنجینه دفاع مقدس
الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت
پاسخ به شبهات ولایت فقیه
فرهنگ بومی و ملی
جنگ نرم و تبلیغات
اتحاد و انسجام اسلامی
بیداری اسلامی ملتها
همت مضاعف
شرح حدیث
انتخابات
ماه مبارک رمضان
راه نمای همسران جوان
درباره امام خامنه ای
چرا می گوییم امام خامنه ای؟
آرشیو سایت
رهسپاریم با ولایت تا شهادت
وبلاگ علمی مقالات مدیریت
.: شهر عشق :.
منطقه آزاد
گروه اینترنتی جرقه داتکو
در برابر نسیم
صل الله علی الباکین علی الحسین
کشکول
انا مجنون الحسین
من هیچم
وبلاگ سید حسن نصرالله
حدائق ذات بهجة
ایــ عزیـــــز ـــــــران
با سید علی تا فتح قدس
رهروان ولایت
بصیرت
امیر قافله صبر و بصیرت
هدایتگر آسمانی
سربازان سید علی خامنه ای
از رهبر چه میدانید؟
جانم فدای رهبر جانبازم
فرمانبر
بسیج شهید چمران شیراز
مرد دفاع
جانم فدای رهبر
شمشیر ولایت
یار ولایت
ما اهل کوفه نیستیم
من باتو هیچگاه نبودم تو با منی
www.خامنه-ای.net/
طرفداران عدالت
موج رهروان ولایت
فدایی رهبر
امام خامنه ای
عشق من امام خامنه ای
فیـــــه ما فیـــــه
رهروان ولایت و امام
دانش آموزان پیرو خط ولایت
عمار امام سیدعلی
مثبت
مکتب ولایت
ولایت فقیه و دفاع از آن
فدائیان ولایت گرگان