سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بارالها ! دوستی ات را محبوب ترین چیزها نزدم گردان . ترس از خودت را ترس بارترین چیزها برایم قرار ده و با شوق دیدارت، نیازهای دنیا را از من ببُر و هر گاه چشمْ روشنی اهل دنیا را از دنیایشان قرار دادی، چشمم را با عبادتت روشن کن . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
دل نوشته های فرزند شهید بهرامی - رهنمودهای امام خامنه ای
  • پست الکترونیک
  • درباره نویسنده پایگاه
  •  RSS 
  • موضوع بندی رهنمودهای امام خامنه ای
  • صفحه اصلی
  • به نام خدا

    آن هنگام که رویاهای کودکی ام جان می گرفت معنای اشک های بی پایان مادر ، قد خمیده ی مادر بزرگ و عصای دست پدر بزرگ را نمی دانستم . آن گاه که با همسالان پر هیجان خود مشغول بازی و جنب و جوش بودم و دنیای کودکانه مرا در خویش فرو برده بود ، معنای عکس قاب گرفته ات را روی دیوار نمی دانستم .
    من نمی دانستم معراج شهدا را کجای شهرمان می توان زیارت کرد و گریه ی بی اندازه آن همه مرد و زن آشنای دور و نزدیک در مراسم وداعت چه مفهومی دارد ؟ من فقط در ذهنیت کودکانه و ساده ام ، همواره منتظر مسافری بودم که چند وقت پیش از سفر به من و برادرم گفته بود .
    حالا من بودم و معراج شهدای شهرمان و اندوه و اشک آشنایان دور و نزدیک و لباس تیره ی مادر . من آن وقت ها چه می دانستم وقتی پا به مدرسه می گذارم باید از همان آغاز به تمرین کلمه ای مشغول شوم که مدتها منتظرش بودم . وقتی معلم سر مشق « بابا آب داد » را روی تخته نوشت با خود گفتم : راستی ! بابا کی از سفر بر می گردد ؟ آه که چقدر دوست داشتم وقتی به خانه می آیم تو را در آغوش بگیرم و نمره های بیست ام را نشانت دهم .
    در کلاس اول راهنمایی وقتی معلم از بچه ها می خواست خود را معرفی کنند و شغل پدرشان را بگویند با اندوهی تلخ تو را مسافر نامیدم و گفتم پدرم هنوز در سفر است .
    هنوز در سفری پدر جان ، و هنوز یادم هست که مهربانانه هنگام وداع گفتی : بچه ها ! هوای مادر را داشته باشید . اما نیستی که ببینی مادر این سالها چقدر شکسته شده ! این مادر شکسته همان است که صبر و استقامتش نگذاشت خم بر ابروی بچه ها بیاید با گریه هامان گریست و با خنده هامان لبخند زد این مادر شکسته همان است که جوانی اش را پای بچه ها گذاشت و اجازه نداد بی پدری به اندوهی مجسم مبدل مان کند و جای خالی تو در خانه احساس شود .
    پدر ، نگاه کن ! حالا من بزرگ شده ام بزرگتر از درخت آلبالویی که در حیاط خانه مان قد کشید . هنوز چشم به راه توام و هنوز دوست دارم تو را گاهی در خواب ببینم تا بوسه ای هر چند کوتاه بر گونه هایم بنشانی .
    گاهی به پروانه ها ، قاصدکها ، آینه ها و ابرها التماس می کنم پیغام مرا به تو برسانند ، گاهی که نام تو را می شنوم و نسیم خسته را می بویم بی اختیار گریه ام می گیرد .
    من فرزند جوان توام پدر ! اما هنوز وقتی عکست را پیش رویم می گذارم بغض و گریه امانم نمی دهد .
    من فرزند جوان توام ! اما هنوز کودکانه دلم برایت پر می زند و تو خوب می دانی که چقدر دلتنگ نگاه پدرانه و نوازشگر و مهربان توام .
    من فرزند جوان توام ! اما با همه ی این دلتنگی ها حالا خوب می دانم که دلیل رفتنت چه بود حالا خوب می دانم که چقدر از عشق سرشار بودی و چه خوب راه و رسم عاشقی را می دانستی .
    پدر ! تو عاشقانه پر کشیدی و حالا خون عاشقانه ی تو در رگ های من است حالا من نیز عاشقم .
    عاشقم میهن خویش را که با سرخی خون تو و همسنگرانت رنگین است . عاشقم انقلابمان را که یادگار پیر سفر کرده و راحل ماست .
    عاشقم آرمانهای امام عزیز و شهدای شور آفرین مان را .
    و عاشقم راه و رسم و رای و فرمان رهبر عز یزم را که همواره تماشای چهره و شنیدن کلامش آرامم کرده .
    از خدا می خواهم این عشق را در مسیر ولایت مداری و پیروی از رهبر مهربان و ولی زمان به بالاترین حد و رتبه و درجه برساند .



    روح الله تولایی ::: یکشنبه 85/8/21::: ساعت 4:53 عصر
    نظرات شما:
    موضوع: رهبری جهان اسلام

    >> به پایگاه مجموعه رهنمود های موضوع بندی شده امام خامنه ای (مدظله العالی) بسیار خوش آمدید. خواهشمند است پیشنهادات و انتقادات سازنده و ارزشمند خود را برای ما به ایمیل زیر ارسال فرمایید: ruhollah1363@gmail.com

    > رهنمود های امام خامنه ای<<

    >>اشتراک در خبرنامه سایت<<
     


    >> درباره نویسنده سایت<<
    دل نوشته های فرزند شهید بهرامی - رهنمودهای امام خامنه ای
    روح الله تولایی
    رهسپاریم با ولایت تا شهادت


    >>محاسبه اوقات شرعی ایران <<

    >>لینک های دوستان<<
    >>سرویس پشتیبانی سایت<<