انا لله و انا الیه راجعون
حادثهی جانگداز سقوط هواپیما که در آن، دهها جان عزیز و دل وفادار از جامعهی رسانهیی و نظامی کشور از دست رفتند، اینجانب را نیز همانند خانوادههای عزادار و عموم ملت ایران داغدار کرد.
جوانان خدوم و ارزشمندی که در این حادثه ی مصیبت بار، پرکشیدند، خاطرههای به یاد ماندنی از خدمات خود را در حافظهی همکاران و آشنایان خود به جای گذاشتهاند. پاداش آن تلاشهای باارزش، امروز که ارواح آزاد شدهی آنان در پیشگاه پروردگار رحیم قرار گرفته، توشهی گرانبهایی است که همه به امید آن و بخاطر آن زندگی می کنیم. اینجانب به خانوادههای مصیبت دیدهی این عزیزان و نیز به همهی همکاران آنان و به عموم ملت ایران تسلیت عرض میکنم و از خداوند متعال رحمت و مغفرت برای همگان و صبر و اجر برای بازماندگان و شفای عاجل برای بیماران و مجروحان این حادثه مسالت میکنم.
این داستان رو تازه از یکی از دوستان دیدم.
ناگهان زییینگ تلفون صداش بلند می شه و بهت می گن علی آقا تب کرده و فردا نمی تونه بره منطقه و لطفا تو جاش برو . تو هم از خدا خواسته ساکتو می بندی و مسواکتو می زنی و سر ِ ساعت 9 می پری تو رختخواب که فردا خواب نمونی ( حالا همه ی فکرا جز سفر ِ فردا و ذرت بخارپز که بدجور هوس کرده ای از مخت پریده ... )
چمباتمه می زنی زیر ِ نرمای پتو و گرمای رختخواب خمارت می کنه و...
فردا سر ِ وقت از جا می پری و نماز صبح و یه اس ام اس ِ پاچه خواری به یکی از همکلاسیا ( حاوی مراتب تاسف از اینکه نمی تونی کلاس ِ امروزو بیایی : خطاب به استاد ) و یه صبحونه ی مفصل با چای گلستان ( ! ) و یه ای میل به فاطمه که ایشالله از هفته ی دیگه حتمن ِ حتمن کلاسشونو می ری و یه عذرخواهی رو پیغام گیر ِ تلفون ِ حمید و دوباره هوس ِ ذرت بخارپز و دست ِ آخر خداحافظی از مادر و ایشالله پس فرداشب خونه ام و قس علیهذا ...
... حالا نشسته ای تو هواپیما و تو فکری کاش بین ِ راه ذرت بخارپز خریده بودی و یه زنگ به برادرت که چندتا بلال بخره برگشتی خودت درست کنی ( ! ) و جواب ِ جوک ِ اس ام اسی ِ هادیو و یه کاغذ و قلم و طرح ِ گزارش و کم کم ( کمربندها را ببندید ) و ...
سرتو تکیه داده ای به صندلی ، با چشمای بسته و همپای هواپیما ، کم کم از زمین کنده می شی و جز خیال ِ ذرت ِ بخارپز ( ! ) ، فقط ِ سفارش ِ همیشگی ِ مادر تو گوشته : آیه الکرسی ...
الله لا الاه الا هو الحی القیوم
لا تاخذه سنه ولا نوم ...
هواپیما به نرمی رشته هاشو از زمین می کنه و به نرمی سوار می شه رو سینه ی آسمون . چند لحظه بعد تویی و یه شهر آدم ِ زمینی که با همه ی روزمرگیاشون ، لحظه به لحظه تو نگاهت ریزتر می شوند ...
زبونت هنوز همون اولین واژه ها رو مزمزه می کنه :
لا تاخذه سنه و لا نوم ...
چشمات گرم تر شده و مزمزه ی واژه ها گویی به زبانت مزه کرده :
لا تاخذه سنه و لا نوم ...
پلکات سنگین تر شده و مزه ی ذرت بخارپز ، بی رنگ تر و یه جایی وسط ِ خواب و بیداری فکری می شی : چه خوب که هست ! حتا وقتی خوابی ... لا تاخذه ...
یه وقتی می آیی که بایستی برگردی !...
یهو گوشت از فریاد و ضجه و یاعلی پر میشه .
مکش ِ جاذبه ای غریب ، محکم از صندلی می کندت .
سرت گیج می ره ،
گویی قلبت رسیده باشه سر ِ حلقومت ...
هواپیما دیوانه وار هجوم می بره سمت ِ زمین ،
یه لحظه چشمات سیاهی می ره و ...؛
کارگزاران نظام اسلامی
سیاست داخلی ایران
سیاست بین الملل
حوزه علمیه و طلاب
دانشگاه و دانشجویان
اسلام ناب محمدی
آموزش و پرورش
ارتش بیست میلیونی
گنجینه دفاع مقدس
الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت
پاسخ به شبهات ولایت فقیه
فرهنگ بومی و ملی
جنگ نرم و تبلیغات
اتحاد و انسجام اسلامی
بیداری اسلامی ملتها
همت مضاعف
شرح حدیث
انتخابات
ماه مبارک رمضان
راه نمای همسران جوان
درباره امام خامنه ای
چرا می گوییم امام خامنه ای؟
آرشیو سایت
رهسپاریم با ولایت تا شهادت
وبلاگ علمی مقالات مدیریت
.: شهر عشق :.
منطقه آزاد
گروه اینترنتی جرقه داتکو
در برابر نسیم
صل الله علی الباکین علی الحسین
کشکول
انا مجنون الحسین
من هیچم
وبلاگ سید حسن نصرالله
حدائق ذات بهجة
ایــ عزیـــــز ـــــــران
با سید علی تا فتح قدس
رهروان ولایت
بصیرت
امیر قافله صبر و بصیرت
هدایتگر آسمانی
سربازان سید علی خامنه ای
از رهبر چه میدانید؟
جانم فدای رهبر جانبازم
فرمانبر
بسیج شهید چمران شیراز
مرد دفاع
جانم فدای رهبر
شمشیر ولایت
یار ولایت
ما اهل کوفه نیستیم
من باتو هیچگاه نبودم تو با منی
www.خامنه-ای.net/
طرفداران عدالت
موج رهروان ولایت
فدایی رهبر
امام خامنه ای
عشق من امام خامنه ای
فیـــــه ما فیـــــه
رهروان ولایت و امام
دانش آموزان پیرو خط ولایت
عمار امام سیدعلی
مثبت
مکتب ولایت
ولایت فقیه و دفاع از آن
فدائیان ولایت گرگان