آنچه که روى کاغذ و در عزم و اراده و ذهن ما هست، با آنچه که در خارج و واقعیت اتفاق مىافتد، فاصله دارد. هنر ما این است که بتوانیم آن ذهنیتها را عینیت و تحقق خارجى ببخشیم؛ و بشود. درست است که تا این نقشِ ذهنى نباشد، چیزى در خارج اتفاق نخواهد افتاد؛ اما لازم است که بدانند چه کار مىخواهند بکنند و تصمیم بگیرند که بکنند؛ اما بین تصمیم گرفتن و خواستن و شوق پیدا کردن تا رسیدن به آن نقطهى مطلوب، یک فاصلهاى وجود دارد که این فاصله جز با همت، با تلاش، با قبول زحمت، با عرق ریختن و کار را دنبال کردن، به دست نمىآید. مثالِ کوهنوردى را من دیروز براى جوانهاى دانشجو در دانشگاه گفتم. انسان نگاه مىکند به بالاى کوه؛ آدمهایى رفتهاند آن بالاها که یا به قله رسیدهاند یا به نزدیک آن. وقتى انسان از این پایین نگاه مىکند، دلش پرواز مىکند که: آه! بعد هم که همت مىکند که راه بیفتد؛ اما دو، سه تا پیچ که رفت، مىبیند عجب! سخت است! خیلىها از وسط راه برمى گردند؛ خیلىها خسته مىشوند؛ خیلىها هم آنجا مىمانند. آن آرزو و تصویر ذهنى مطلوب، در آن نقطهى بالاست. براى رسیدن و عینیت بخشیدن به آن، کارِ مداوم لازم است. مسئولان این کارِ مداوم را باید انجام بدهند؛ دنبال کنند و بخواهند؛ صادقانه، با امانت کامل و با همت، تا انشاءاللَّه بشود.
به نام خدا
آن هنگام که رویاهای کودکی ام جان می گرفت معنای اشک های بی پایان مادر ، قد خمیده ی مادر بزرگ و عصای دست پدر بزرگ را نمی دانستم . آن گاه که با همسالان پر هیجان خود مشغول بازی و جنب و جوش بودم و دنیای کودکانه مرا در خویش فرو برده بود ، معنای عکس قاب گرفته ات را روی دیوار نمی دانستم .
من نمی دانستم معراج شهدا را کجای شهرمان می توان زیارت کرد و گریه ی بی اندازه آن همه مرد و زن آشنای دور و نزدیک در مراسم وداعت چه مفهومی دارد ؟ من فقط در ذهنیت کودکانه و ساده ام ، همواره منتظر مسافری بودم که چند وقت پیش از سفر به من و برادرم گفته بود .
حالا من بودم و معراج شهدای شهرمان و اندوه و اشک آشنایان دور و نزدیک و لباس تیره ی مادر . من آن وقت ها چه می دانستم وقتی پا به مدرسه می گذارم باید از همان آغاز به تمرین کلمه ای مشغول شوم که مدتها منتظرش بودم . وقتی معلم سر مشق « بابا آب داد » را روی تخته نوشت با خود گفتم : راستی ! بابا کی از سفر بر می گردد ؟ آه که چقدر دوست داشتم وقتی به خانه می آیم تو را در آغوش بگیرم و نمره های بیست ام را نشانت دهم .
در کلاس اول راهنمایی وقتی معلم از بچه ها می خواست خود را معرفی کنند و شغل پدرشان را بگویند با اندوهی تلخ تو را مسافر نامیدم و گفتم پدرم هنوز در سفر است .
هنوز در سفری پدر جان ، و هنوز یادم هست که مهربانانه هنگام وداع گفتی : بچه ها ! هوای مادر را داشته باشید . اما نیستی که ببینی مادر این سالها چقدر شکسته شده ! این مادر شکسته همان است که صبر و استقامتش نگذاشت خم بر ابروی بچه ها بیاید با گریه هامان گریست و با خنده هامان لبخند زد این مادر شکسته همان است که جوانی اش را پای بچه ها گذاشت و اجازه نداد بی پدری به اندوهی مجسم مبدل مان کند و جای خالی تو در خانه احساس شود .
پدر ، نگاه کن ! حالا من بزرگ شده ام بزرگتر از درخت آلبالویی که در حیاط خانه مان قد کشید . هنوز چشم به راه توام و هنوز دوست دارم تو را گاهی در خواب ببینم تا بوسه ای هر چند کوتاه بر گونه هایم بنشانی .
گاهی به پروانه ها ، قاصدکها ، آینه ها و ابرها التماس می کنم پیغام مرا به تو برسانند ، گاهی که نام تو را می شنوم و نسیم خسته را می بویم بی اختیار گریه ام می گیرد .
من فرزند جوان توام پدر ! اما هنوز وقتی عکست را پیش رویم می گذارم بغض و گریه امانم نمی دهد .
من فرزند جوان توام ! اما هنوز کودکانه دلم برایت پر می زند و تو خوب می دانی که چقدر دلتنگ نگاه پدرانه و نوازشگر و مهربان توام .
من فرزند جوان توام ! اما با همه ی این دلتنگی ها حالا خوب می دانم که دلیل رفتنت چه بود حالا خوب می دانم که چقدر از عشق سرشار بودی و چه خوب راه و رسم عاشقی را می دانستی .
پدر ! تو عاشقانه پر کشیدی و حالا خون عاشقانه ی تو در رگ های من است حالا من نیز عاشقم .
عاشقم میهن خویش را که با سرخی خون تو و همسنگرانت رنگین است . عاشقم انقلابمان را که یادگار پیر سفر کرده و راحل ماست .
عاشقم آرمانهای امام عزیز و شهدای شور آفرین مان را .
و عاشقم راه و رسم و رای و فرمان رهبر عز یزم را که همواره تماشای چهره و شنیدن کلامش آرامم کرده .
از خدا می خواهم این عشق را در مسیر ولایت مداری و پیروی از رهبر مهربان و ولی زمان به بالاترین حد و رتبه و درجه برساند .
در دنیاى اسلام هم مسئله همین است. امروز مسئلهى اول بینالمللى دنیاى اسلام، مسئلهى فلسطین است. البته مسئلهى عراق، مسئلهى لبنان و مسئلهى افغانستان، مسائل دنیاى اسلام است؛ همه هم مهم است. در همهى اینها هم که نگاه مىکنیم، دست خاطى و گنه کار استکبار جهانى و امریکا و صهیونیسم را داریم مىبینیم. وظیفه هم روشن است. ملتها و دولتهاى مسلمان باید به فکر بازگشت به هویت خود باشند و قدرت پیدا کنند تا به آنها زور نگویند. امروز در منطقهى خاور میانه براى قدرت امریکا مصلحت برتر، عبارت است از مصلحت صهیونیستها و اسرائیل. بعضى از دولتهاى عرب و مسلمان هم با امریکا روابط خوب و نزدیکى دارند؛ اما مصالح آنها در درجهى اول نیست. در مقابل مصلحت اسرائیل، مصلحت آنها اصلاً ملاحظه نمىشود. این را همه باید بفهمند و به آن توجه کنند. در خود فلسطین هم خیلى سعى کردند فلسطینیها را به جان هم بیندازند.
یک بعد در این مقولهى خود جنگ، مسئلهى پایان جنگ است؛ که با این بگومگوهاى بیخودى، یک شبهههاى بىمعنى و بىمحتوایى در بعضى از ذهنهاى آمادهى شبه و شبههپذیر ایجاد کردند. چه کسى میتواند شک کند در اینکه جمهورى اسلامى در دفاع هشت ساله، پیروز مطلق شد؟! اصلاً این قابل تردید نیست. با همان تفاصیلى که گفتیم، یک رژیمى با نیروى نظامى تجهیز شده و به شدت آماده، به قصد ساقط کردن رژیم یک کشور و تجزیهى آن، وارد آن کشور میشود، بخشى از آن را اشغال نظامى میکند و همهى دنیا هم به آن کمک میکنند؛ هشت سال هم همینطور فشار میآورد و آخر سر مجبور میشود دست خالى از این کشور خارج شود؛ در حالى که تعداد کشتهها، مجروحان و اسرایش بیش از این کشور مورد تهاجم است؛ کشور مورد تهاجم در بخشهاى مختلف در طول جنگ، به قابلیتهاى فراوانى دست پیدا کرده؛ اما او از کیسه خورده و از چشم قدرتهاى پشتیبان خودش هم افتاده و یک وجب هم از خاک این کشور در دست او باقى نمانده است؛ خوب، در این قضیه، چه کسى پیروز است؟ چه کسى شکستخورده است؟ جاى تردید است؟! جاى شبهه است؟! این پایان جنگ، یکى از مسائل و بخشهاى مهم جنگ است که مایهى افتخار است.
در مورد قضیهى اصل جنگ: اولاً این جنگ ما، یک جنگ دفاعى بود. جنگ دفاعى با جنگ تهاجمى دو فرق عمده در معنا و مضمون دارد؛ یک فرق این است که جنگ تهاجمى، حاکى از خوى تجاوزطلبى است؛ اما جنگ دفاعى اینطور نیست. دوم اینکه جنگ تدافعى و دفاعى، محل بروز غیرت و تعصب و وفادارى عمیق انسانها به آرمانهایى است که به آنها پایبند است؛ حالا یا این آرمانها وطن است یا بالاتر از آن؛ یعنى دین و عقیده و اسلام. در جنگ تهاجمى، این مطرح نیست. فرض کنید امریکا که به عراق حمله میکند، سرباز امریکایى نمیتواند ادعا کند که این کار را دارد براى عشق به وطن خود میکند؛ عراق به وطن او چه ربطى دارد؟! در خدمت اهداف دیگرى است. اما اگر عراقى در داخل کشور خود، در مقابل این حمله و این هجوم نظامى و حضور نظامى ایستادگى کرد، معناى این ایستادگى، دفاع از وطن، دفاع از هویت ملى و دفاع از ارزشهایى است که این به آن پایبند است. جنگ دفاعى و جنگ هجومى، این دو تفاوت را دارد.
بعد از اینکه جنگ تمام شده بود - به نظرم آخر سال 67 بود - در سفرى که بنده - آنوقت رئیسجمهور بودم - و مسئولان به یوگسلاوى سابق - که از هم پاشید و یکى از مراکز مهم پشتیبانى عراق بود - داشتیم، پس از یک مذاکرهى طولانى و مفصل، حاضر نشد حتّى تانگش را به ما بفروشد! در حالى که هر وقت عراقیها در جبهه کم میآوردند، بلافاصله انواع و اقسام تانگهاى شرقى و غربى برایشان میآمد؛ وقتى یک تانگشان ضربت میخورد، معطّلش نمیشدند، جرثقیل را میآوردند و آن را به داخل هور یا رودخانه پرتاب میکردند و از دُوْر خارجش میکردند؛ برایشان اهمیتى نداشت. حالا بچههاى ما با چه زحمتى این تانگهاى غنیمتى را گیر میآوردند، وصلهپینه میکردند و استفاده میکردند. یعنى از امکانات جنگى - انواع و اقسام مهمات و ابزار - از تاکتیک، از اطلاعات فضایى، از همهى انواع پشتیبانیها - پول، پشتیبانى سیاسى و غیره - در اختیار یک طرف جنگ بود - که رژیم بعثى بود - و همه در آنجا متمرکز شده بودند؛ یک طرف هم جمهورى اسلامى به تنهایى - تنهایىِ واقعى - بود. این هم یک بعد جنگ است.
أیام شهر رمضان المبارک تنقضی واحداً بعد آخر. و بمرور هذه الأیام ترتوی القلوب والأرواح من ما أودعه ربّ العالمین فی هذه اللیالی و الأیام من برکة و رحمة.
الأمّة الإسلامیة فی هذا الشهر تستشعر تجدیداً فی الرّوح وتصعیداً فی المعنویات و ارتفاعاً فی القدرة على مواجهة التحدیات. أسأل اللَّه سبحانه و تعالى أن یغدق فی هذا الشهر الکریم بخیراته و برکاته علیکم جمیعاً یا أهلنا من أبناء الأمّة الإسلامیة فی کلّ مکان.
أیّها الإخوة والاخوات! إنّ الأمّة الإسلامیة تعیش الآن فی برهة حسّاسة و متمیّزة. برهة تتوافر فیها إمکانات تحقیق تطورات و انتصارات کبرى. و کذلک إمکان أخطار و حوادث جثمیة. بعد الانتصار الهائل العظیم لحزب اللَّه فی لبنان و ما جرّه على استراتیجیة السیاسة الأمریکیة فی الشرق الأوسط من زلزال مدمّر هرع شیاطین الاستکبار لمعالجة هزیمتهم و ترمیم اندحارهم. و قبل ذلک کان انتصار حکومة حماس فی فلسطین ضربة موجعة للعدوّ الصهیونی و للسّیاسة الأمریکیة، و کان انتصاراً کبیراً للشّعوب المسلمة فی المنطقة. و قبل هذا و ذاک شهدت الساحة العراقیة أیضاً تدوین الدستور و انعقاد المجلس و غیرها من الظواهر المتوالیة الّتی أدّت الى قیام حکومة مستقلة موحّدة فی العراق. و کانت کلّ منها دلیلاً على فشل المخطط الامریکی فی قضیة العراق و تبدد ما بذلته من نفقات مالیة و إنسانیة باهظة.
در عراق هم دارند همین مسئلهى مردم در مقابل مردم را دنبال میکنند. واقعیت آنجا، اشغالگرانى است که آمدهاند و در همهى امور - در دولت، در مجلس، در امور ریاست جمهورى، در امور نخستوزیرى، در امور مالیه، در امور امنیت - دخالتهاى بیجا و بىمورد میکنند و از همهى اینها بدتر و خطرناکتر، اینکه به حکم شواهد فراوان، تروریسم را در عراق ترویج میکنند. یعنى قصد دارند به اسم شیعه و سنّى، مردم را در مقابل مردم قرار دهند. سنى را نسبت به شیعه به نحوى بدبین کنند، شیعه را هم نسبت به سنّى به نحوى بدبین کنند. این را به خون او تشنه کنند، او را در صدد انتقامگیرى از این تحریک بکنند؛ این سیاست امریکاییها در عراق است. امروز برادران عراقى ما بشدت به اتحادى احتیاج دارند که ناشى از درک این حقیقت باشد که دشمن میخواهد واقعیت مردم در مقابل اشغالگر را به مردم در مقابل مردم در عراق تبدیل کند. در کل منطقه هم همینطور است. این سیاست قدیمى اختلافات مذهبى و فرقهاى، امروز زنده شده است، که البته متخصص آن هم انگلیسها هستند؛ این کار را به امریکاییها هم یاد دادند؛ اختلافافکنى بین شیعه و سنّى، به هر نحوى که بتوانند. همه باید متوجه باشند.
در عراق، شیعه و سنّى قرنها کنار هم زندگى کردهاند. چقدر فامیلهاى شیعه و سنى با هم خویشاوند و قوم و خویشند. در طول این چند قرن گذشته، هیچ وقت اختلافى به این شکل مطرح نبوده است. زمان عثمانیها دولت و حکومت به شیعه زور میگفتند و اذیت میکردند، و زمان صدام و زمانهاى دیگر هم کم و بیش همینطور بود؛ امامردمِ شیعه و سنّى با هم کارى نداشتند. امروز میخواهند مردم را به جان هم بیندازند.
در دنیاى اسلام هم یک جا از زبان وابستگانشان مسئلهى هلال شیعى را مطرح میکنند که: «آهاى سنّیها! چه نشستهاید، خودتان را برسانید که شیعهها دارند مسلط میشوند!»؛ یک هلال شیعى را از ایران تا عراق، تا بحرین، تا لبنان تشکیل میدهند؛ براى اینکه جامعهى اهل سنّت و دولتهاى اهل تسنّن را بترسانند. از این طرف هم مظاهرى را درست میکنند که جمهورى اسلامى را از همسایگانش دور کنند. مسئلهى جزایر و مسائل گوناگون را مطرح میکنند که ایران هم احساس کند که مورد تهدید است. سنّى را یک جور علیه شیعه و شیعه را یک جور علیه سنّى تحریک میکنند. این برنامههاى اینهاست. ما اگر میخواهیم پیروزیهایى که در این چند سال - به حول و قوهى الهى - علیه سیاستهاى استکبارى در این منطقه به وجود آمده است، به نتیجه برسد، باید هوشیار و بیدار باشیم.
ما در کشور خودمان علاوه بر اینکه به بناى کشور هرچه بیشتر مىپردازیم، باید از جهتِ بناى ذهن سیاسى در بیرون کشور، همهى تلاش خودمان را بکنیم و نگذاریم دشمن از این طریق رخنه کند.
روز قدس در پیش است؛ روز فریاد امت اسلامى بر علیه ظلم و عدوان پنجاه سالهى دشمنان امت اسلامى است. روز قدس را باید همهى امت اسلام و همهى ملتهاى اسلامى گرامى بدارند و شما مردم عزیز ایران نیز مثل هر سال، به توفیق الهى این روز را گرامى خواهید داشت.
کمک به دولت، کمک به کشور است؛ از هر جناحى میخواهد باشد. همهتان یادتان هست، دیدید که دولتهاى مختلف از زمانى که بنده این مسئولیت را داشتم، مورد حمایت من بودند. این معنایش این نبوده که من با سیاستهاى آن دولتها در همه جا موافق هستم، نه؛ تصریح هم میکردم و میگفتم که با بعضى از سیاستهایشان در زمینههاى مختلف موافق نیستم؛ اما کلیت دولتها را من همیشه حمایت کردهام.
مواظب باشید دولت به خاطر اختلاف نظر، اختلاف سلیقه، اختلاف مذاق و اختلاف جناح مورد تضعیف قرار نگیرد. دولت را باید نگه داشت. همه باید رئیسجمهور را مورد تکریم قرار بدهند و این را همه یک اصل بدانند.
بعضى از بگومگوها هم هست که آدم مىبیند این بگومگوها، آن مقدارى که اهمیت دارد، بعضى از تبلیغات آنها را چند برابر داراى اهمیت میکند! آن وقت بارِ سنگینش روى دوش ملت میافتد؛ همین گفتگوهایى که راجع به مسئلهى پایان جنگ و قطعنامه اتفاق افتاد. البته اگر این بگومگوها نشود، بهتر است؛ اما وقتى شد، نبایستى دربارهى تأثیرش، آنچنان اغراقگونه حرف زد که گویا یک حادثهى عظیمى اتفاق افتاده است؛ نه. حقیقت را دربارهى مسئلهى جنگ، همهى مردم و مسئولان ما میدانند. در جنگ، مسئولان نظامى و سیاسى، همهشان تلاش کردند و همهشان خدمت کردند. ما اینها را به چشم خودمان از نزدیک مشاهده کردیم؛ همهشان هم ضعفهایى داشتند. اینها چیزهایى نیست که بتوان انکارشان کرد. سیاستمدارها هم ضعفهایى داشتند، نظامیها هم ضعفهایى داشتند؛ اما بىتردید، خدماتشان از ضعفهایشان بیشتر بوده است. برآیند این ضعفها و این خدمات، همینى بود که اتفاق افتاد که امام تصمیمگیرى کردند. اینها با جزئیات دقیقش، یقیناً در زمان خود، بهتدریج در معرض اطلاع مردم قرار خواهند گرفت و مردم میدانند، اما آنچه که من عرض میکنم، این متن واقع است که حالا انشاءاللَّه اینها یک روز مستدل خواهد شد. برآیند همهى این تواناییها و ضعفها و موفقیتها و خوبیها و کوتاهیها، همین بود که اتفاق افتاد؛ و این به معناى شکست نبود و مطلقا به معناى تسلیمطلبى نبود. امام مظهر استقامت و ایستادگى و مظهر امید به آینده و پیشرفت به سمت آیندهها بود. در جنگ هم همینطور عمل کرد؛ در پذیرش قطعنامه هم همینطور عمل کرد؛ در اعلامیههاى خود و بیانیههاى خود هم همینطور عمل کرد؛ این راه را به ما هم یاد داد و ما هم در همین راه قدم گذاشتیم و به فضل و به کمک الهى، در همین جهت هم پیش خواهیم رفت؛ بدون هیچگونه تعلّل و تبانى؛ به حول و قوّهى خداوند.
علاوهى بر گناهان شخصى آحاد مردم، یک سیاههاى از گناهان است که مخصوص مسئولان است و یکى از آنها همین است: «کوتاهى کردن»؛ کارى را که میتوان انجام داد و میباید انجام داد، انجام ندادن. از جمله «دستدرازى به اموال عمومى»، جزو گناهان من و شماست؛ یعنى من و شما هستیم که میتوانیم مرتکب این گناه بشویم؛ اما آحاد مردم نمیتوانند. تأثیرش هم نسبت به سرقتى که فلان آدم معمولى ممکن است بکند، بهمراتب بیشتر و مضاعف است. «کُند کردن حرکت عمومى کشور با ایجاد یأس»، یکى دیگر از گناهان ماست. مردم را مأیوس کنیم، نیروى محرکه را مأیوس کنیم و افق را در چشم آن کسانى که بایستى با شوق و امید جلو بروند، تیره و تار نشان بدهیم؛ این کُند کردن حرکت مردم است؛ این یک گناه بزرگى است. یکى از چیزهایى که حرکت کشور را کُند میکند، تفرقه، اختلاف و دست به گریبان شدن است؛ این ایجاد اختلاف یا دامن زدن به اختلاف، جزو گناهان مخصوص طبقهى ماها مجموعهى مسئولان و سیاستمدارها - است. یا فساد اقتصادى؛ چه دست داشتن در فساد اقتصادى، چه چشم بستن بر فساد اقتصادى، چیزهایى است که حرکت عمومى کشور را کُند میکند. فساد اقتصادى، هم خودش یک کُندکننده است، از جهت اینکه فساد است و مسئلهى مالیهى عمومى کشور را دچار مشکل میکند، هم انعکاسش در ذهن مردم از جهت دیگرى موجب فساد است، که ناامیدى ایجاد میکند؛ لذا چه شرکت داشتن در یک فساد - العیاذباللَّه و خداى نخواسته - چه دیدن و چشم بستن بر یک فساد؛ یا کشاندن مردم به فساد؛ نوع ادبیات، نوع حرف و کارى که مردم را نسبت به مسائل مفسدانه جَرى و گستاخ کند - چه فساد مالى، چه فساد امور جنسى و امثال اینها - کُند کردن حرکت کشور است، و اینها گناهان ماست.
کارگزاران نظام اسلامی
سیاست داخلی ایران
سیاست بین الملل
حوزه علمیه و طلاب
دانشگاه و دانشجویان
اسلام ناب محمدی
آموزش و پرورش
ارتش بیست میلیونی
گنجینه دفاع مقدس
الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت
پاسخ به شبهات ولایت فقیه
فرهنگ بومی و ملی
جنگ نرم و تبلیغات
اتحاد و انسجام اسلامی
بیداری اسلامی ملتها
همت مضاعف
شرح حدیث
انتخابات
ماه مبارک رمضان
راه نمای همسران جوان
درباره امام خامنه ای
چرا می گوییم امام خامنه ای؟
آرشیو سایت
رهسپاریم با ولایت تا شهادت
وبلاگ علمی مقالات مدیریت
.: شهر عشق :.
منطقه آزاد
گروه اینترنتی جرقه داتکو
در برابر نسیم
صل الله علی الباکین علی الحسین
کشکول
انا مجنون الحسین
من هیچم
وبلاگ سید حسن نصرالله
حدائق ذات بهجة
ایــ عزیـــــز ـــــــران
با سید علی تا فتح قدس
رهروان ولایت
بصیرت
امیر قافله صبر و بصیرت
هدایتگر آسمانی
سربازان سید علی خامنه ای
از رهبر چه میدانید؟
جانم فدای رهبر جانبازم
فرمانبر
بسیج شهید چمران شیراز
مرد دفاع
جانم فدای رهبر
شمشیر ولایت
یار ولایت
ما اهل کوفه نیستیم
من باتو هیچگاه نبودم تو با منی
www.خامنه-ای.net/
طرفداران عدالت
موج رهروان ولایت
فدایی رهبر
امام خامنه ای
عشق من امام خامنه ای
فیـــــه ما فیـــــه
رهروان ولایت و امام
دانش آموزان پیرو خط ولایت
عمار امام سیدعلی
مثبت
مکتب ولایت
ولایت فقیه و دفاع از آن
فدائیان ولایت گرگان