مطلب مناسبِ مهم در این موقعیت، مسائل مربوط به محرّم و آثار محرّم است که در طول تاریخ، جامعه اسلامى از برکات حادثه عاشورا بهرههاى زیادى برده است. در انقلاب بزرگ ملت ایران هم، عاشورا و خاطره حسینبنعلى علیهالسّلام و قضایاى محرّم، نقشى اساسى داشت. موضوع عاشورا، یک موضوع تمام نشدنى و همیشگى است. چرا این حادثه، اینقدر در تاریخ اسلام تأثیرات بزرگى گذاشته است؟ به نظر بنده، موضوع عاشورا، از این جهت کمال اهمیت را دارد که فداکارى و از خودگذشتگىاى که در این قضیه انجام گرفت، یک فداکارى استثنایى بود. از اوّل تاریخ اسلام تا امروز، جنگها و شهادتها و گذشتها، همیشه بوده است و ما هم در زمان خودمان، مردم زیادى را دیدیم که مجاهدت کردند و از خود گذشتگى به خرج دادند و شرایط سختى را تحمّل کردند. این همه شهدا، این همه جانبازان، این همه اسراى ما، آزادگان ما، خانوادههایشان و بقیه کسانى که در سالهاى بعد از انقلاب یا اوان انقلاب فداکارى کردند، همه جلوِ چشم ما هستند. در گذشته هم حوادثى بوده است و در تاریخ آنها را خواندهاید. اما، هیچ کدام از این حوادث، با حادثه عاشورا قابل مقایسه نیست؛ حتّى شهادت شهداى بدر و احد و زمان صدراسلام. انسان تدبّر که مىکند، مىفهمد چرا از زبان چند نفر از ائمّه ما علیهمالسّلام، نقل شده است که خطاب به سیدالشهدا علیهالصّلاةوالسّلام فرمودهاند: «لایوم کیومک یا اباعبداللَّه»؛ یعنى هیچ حادثهاى مثل حادثه تو و مثل روز تو نیست. چون عاشورا یک واقعه استثنایى بود. لُبّ و جوهر حادثه عاشورا این است که در دنیایى که همه جاى آن را ظلمت و فساد و ستم گرفته بود، حسینبنعلى علیهالسّلام براى نجات اسلام قیام کرد و در این دنیاى بزرگ، هیچکس به او کمک نکرد!
ما مبلّغان، زیر نام حسینبنعلى تبلیغ مىکنیم. این فرصت بزرگ را یادِ این بزرگوار به مبلّغان دین بخشیده است، که بتوانند تبلیغ دین را در سطوح مختلف انجام بدهند. هر یک از آن سه عنصر باید در تبلیغ ما نقش داشته باشد؛ هم صِرف پرداختن به عاطفه و فراموش کردن جنبهى منطق و عقل که در ماجراى حسینبنعلى (علیهالسّلام) نهفته است، کوچک کردن حادثه است، هم فراموش کردن جنبهى حماسه و عزت، ناقص کردن این حادثهى عظیم و شکستن یک جواهر گرانبهاست؛ این مسأله را باید همه - روضهخوان، منبرى و مداح - مراقب باشیم.
تبلیغ یعنى چه؟ تبلیغ یعنى رساندن؛ باید برسانید. به کجا؟ به گوش؟ نه؛ به دل. بعضى از تبلیغهاى ما حتى به گوش هم درست نمىرسد! گوش هم حتى آن را تحمل و منتقل نمىکند! گوش که گرفت، مىدهد به مغز؛ قضیه اینجا نباید تمام بشود، بلکه باید بیاید در دل نفوذ و رسوخ کند و به هویت ما هویت مستمع - تبدیل شود. تبلیغ براى این است. ما تبلیغ نمىکنیم فقط براى اینکه چیزى گفته باشیم؛ ما تبلیغ مىکنیم براى اینکه آنچه را که موضوع تبلیغ است، در دل مخاطب وارد شود و نفوذ کند. آن چیست؟ آن، همهى آن چیزهایى است که در اسلام به عنوان ارزش، مورد حمایت جان و حرم و ناموس حضرت ابىعبداللَّه (علیهالسّلام) قرار گرفت، که همهى پیغمبران و اولیاى الهى دیگر و وجود مقدس رسولاللَّه هم همینطور عمل کردند، که البته مظهرش حسینبنعلى (علیهالسّلام) است. ما مىخواهیم منطق دین، ارزشهاى دینى، اخلاق دینى و همهى چیزهایى را که در بناى یک شخصیت انسانى بر مبناى دین تأثیر دارد، تبلیغ کنیم؛ براى اینکه مخاطب ما به همین شخصیت دینى تبدیل شود.
عاشورا یک حادثهى تاریخىِ صرف نبود؛ عاشورا یک فرهنگ، یک جریان مستمر و یک سرمشق دائمى براى امت اسلام بود. حضرت ابىعبداللَّه (علیهالسّلام) با این حرکت - که در زمان خود داراى توجیه عقلانى و منطقى کاملاً روشنى بود - یک سرمشق را براى امت اسلامى نوشت و گذاشت. این سرمشق فقط شهید شدن هم نیست؛ یک چیزِ مرکب و پیچیده و بسیار عمیق است. سه عنصر در حرکت حضرت ابىعبداللَّه (علیهالسّلام) وجود دارد: عنصر منطق و عقل، عنصر حماسه و عزت، و عنصر عاطفه.
عنصر منطق و عقل در این حرکت، در بیانات آن بزرگوار متجلى است؛ قبل از شروع این حرکت، از هنگام حضور در مدینه تا روز شهادت. جمله، جملهى این بیانات نورانى، بیانکنندهى یک منطق مستحکم است. خلاصهى این منطق هم این است که وقتى شرایط وجود داشت و متناسب بود، وظیفهى مسلمان، «اقدام» است؛ این اقدام خطر داشته باشد در عالىترین مراحل، یا نداشته باشد. خطرِ بالاترین، آن است که انسان جان خود و عزیزان و نوامیس نزدیک خود - همسر، خواهر، فرزندان و دختران - را در طبق اخلاص بگذارد و به میدان ببرد و در معرض اسارت قرار دهد. اینها چیزهایى است که از بس تکرار شده، براى ما عادى شده، در حالى که هر یک از این کلمات، تکاندهنده است. بنابراین، حتى اگر خطر در این حد هم وجود داشته باشد، وقتى شرایط براى اقدام متناسبِ با این خطر وجود دارد، انسان باید اقدام کند و دنیا نباید جلوى انسان را بگیرد؛ ملاحظهکارى و محافظهکارى نباید مانع انسان شود؛ لذت و راحت و عافیتِ جسمانى نباید مانع راهِ انسان شود؛ انسان باید حرکت کند. اگر حرکت نکرد، ارکان ایمان و اسلام او بر جا نیست. «انّ رسولاللَّه (صلّىاللَّهعلیهوآله) قال: من رأى سلطانا جائرا مستحلّا لحرم اللَّه و لم یغیّر علیه بفعل و لاقول کان حقّا علىاللَّه ان یدخله مدخله»؛ منطق، این است. وقتى اساس دین در خطر است، اگر شما در مقابل این حادثهى فزیع، با قول و فعل وارد نشوید، حقِ علىاللَّه است که انسان بىمسؤولیت و بىتعهد را با همان وضعیتى که آن طرف مقابل - آن مستکبر و آن ظالم - را با آن روبهرو مىکند، مواجه کند.
حسینبنعلى (علیهالسّلام) در خلال بیانات گوناگون - در مکه و مدینه و در بخشهاى مختلف راه، و در وصیت به محمدبنحنفیه این وظیفه را تبیین کرده و آن را بیان فرموده است. حسینبنعلى (علیهالسلام) عاقبتِ این کار را مىدانست؛ نباید تصور کرد که حضرت براى رسیدن به قدرت - که البته هدف آن قدرت، مقدس است - چشمش را بست و براى آن قدرت حرکت کرد؛ نه، هیچ لزومى ندارد که یک نگاه روشنفکرانه ما را به اینجا بکشاند. نخیر، عاقبت این راه هم بر حسب محاسبات دقیق براى امام حسین (علیهالسّلام) با روشنبینى امامت قابل حدس و واضح بود؛ اما «مسأله» آنقدر اهمیت دارد که وقتى شخصى با نفاستِ جان حسینبنعلى (علیهالسّلام) در مقابل این مسأله قرار مىگیرد، باید جان خود را در طبق اخلاص بگذارد و به میدان ببرد؛ این براى مسلمانها تا روز قیامت درس است و این درس عمل هم شده است و فقط اینطور نبوده که درسى براى سرمشق دادن روى تختهى سیاه بنویسند، که بعد هم پاک بشود؛ نه، این با رنگ الهى در پیشانى تاریخ اسلام ثبت شد و ندا داد و پاسخ گرفت، تا امروز.
در محرّم سال 42، امامِ بزرگوار ما از این ممشاء استفاده کرد و آن حادثهى عظیم پانزده خرداد به وجود آمد. در محرّم سال 1357 هم امام عزیز ما باز از همین حادثه الهام گرفت و گفت: «خون بر شمشیر پیروز است» و آن حادثهى تاریخى بىنظیر - یعنى انقلاب اسلامى - پدید آمد. این، مالِ زمان خود ماست؛ جلوى چشم خود ماست؛ ولى در طول تاریخ هم این پرچم براى ملتها پرچمِ فتح و ظفر بوده است و در آینده هم باید همینطور باشد و همینطور خواهد بود. این بخشِ «منطق»، که عقلانى است و استدلال در آن هست. بنابراین، صرفِ یک نگاه عاطفى، حرکت امام حسین را تفسیر نمىکند و بر تحلیل جوانب این مسأله قادر نیست.
عنصر دوم، حماسه است؛ یعنى این مجاهدتى که باید انجام بگیرد، باید با عزت اسلامى انجام بگیرد؛ چون «العزّةللَّه و لرسوله و للمؤمنین». مسلمان در راهِ همین حرکت و این مجاهدت هم، بایستى از عزت خود و اسلام حفاظت کند. در اوج مظلومیت، چهره را که نگاه مىکنى، یک چهرهى حماسى و عزتمند است. اگر به مبارزات سیاسى، نظامىِ گوناگونِ تاریخ معاصر خودمان نگاه کنید، حتى آنهایى که تفنگ گرفتهاند و به جنگ رویاروى جسمى اقدام کردهاند، مىبینید که گاهى اوقات خودشان را ذلیل کردند! اما در منطق عاشورا، این مسأله وجود ندارد؛ همان جایى هم که حسینبنعلى (علیهالسّلام) یک شب را مهلت مىگیرد، عزتمندانه مهلت مىگیرد؛ همان جایى هم که مىگوید: «هل من ناصرٍ» - استنصار مىکند - از موضع عزت و اقتدار است؛ آن جایى که در بین راه مدینه تا کوفه با آدمهاى گوناگون برخورد مىکند و با آنها حرف مىزند و از بعضى از آنها یارى مىگیرد، از موضع ضعف و ناتوانى نیست؛ این هم یک عنصر برجستهى دیگر است. این عنصر در همهى مجاهداتى که رهروان عاشورایى در برنامهى خود مىگنجانند، باید دیده شود. همهى اقدامهاى مجاهدتآمیز - چه سیاسى، چه تبلیغى، چه آنجایى که جاى فداکارى جانى است - باید از موضع عزت باشد. در روز عاشورا در مدرسهى فیضیه، چهرهى امام را نگاه کنید: یک روحانىاى که نه سرباز مسلح دارد و نه یک فشنگ در همهى موجودى خود دارد، آنچنان با عزت حرف مىزند که سنگینى عزت او، زانوى دشمن را خم مىکند؛ این موضع عزت است. امام در همهى احوال همینطور بود؛ تنها، بىکس، بدون عِدّه و عُدّه، اما عزیز؛ این چهرهى امام بزرگوار ما بود. خدا را شکر کنیم که ما در زمانى قرار گرفتیم که یک نمونهى عینى از آنچه را که بارها و سالها گفتهایم و خواندهایم و شنیدهایم، جلوى چشم ما قرار داد و به چشم خودمان او را دیدیم؛ و او، امام بزرگوار ما بود.
عنصر سوم، عاطفه است؛ یعنى هم در خود حادثه و هم در ادامه و استمرار حادثه، عاطفه یک نقش تعیینکنندهاى ایجاد کرده است، که باعث شد مرزى بین جریان عاشورایى و جریان شیعى با جریانهاى دیگر پیدا شود. حادثهى عاشورا، خشک و صرفاً استدلالى نیست، بلکه در آن عاطفه با عشق و محبت و ترحم و گریه همراه است. قدرت عاطفه، قدرت عظیمى است؛ لذا ما را امر مىکنند به گریستن، گریاندن و حادثه را تشریح کردن. زینب کبرى (سلاماللَّهعلیها) در کوفه و شام منطقى حرف مىزند، اما مرثیه مىخواند؛ امام سجاد بر روى منبر شام، با آن عزت و صلابت بر فرق حکومت اموى مىکوبد، اما مرثیه مىخواند. این مرثیهخوانى تا امروز ادامه دارد و باید تا ابد ادامه داشته باشد، تا عواطف متوجه بشود. در فضاى عاطفى و در فضاى عشق و محبت است که مىتوان خیلى از حقایق را فهمید، که در خارج از این فضاها نمىتوان فهمید. این سه عنصر، سه عنصر اصلىِ تشکیلدهندهى حرکت عاشورایى حسینبنعلى (ارواحنافداه) است که یک کتاب حرف است و گوشهاى از مسائل عاشوراى حسینى است؛ اما همین یک گوشه براى ما درسهاى فراوانى دارد.
مسئلهى «غدیر» یک مسئلهى تاریخىِ صرف نیست؛ نشانهاى از جامعیت اسلام است. اگر نبىمکرم - که در طول ده سال، یک جامعهى بدوىِ آلودهى به تعصبات و خرافات را با آن مجاهدتهاى عظیمى که آن بزرگوار انجام داد و به کمک اصحاب باوفایش به یک جامعهى مترقى اسلامى تبدیل کرد - براى بعد از این ده سال، فکرى نکرده بود و نقشهاى در اختیار امت نگذاشته بود، این کار ناتمام بود. رسوبات تعصبات جاهلى به قدرى عمیق بود که شاید براى زدودن آنها سالهاى بسیار طولانى نیاز بود. ظواهر، خوب بود؛ ایمان مردم، ایمان خوبى بود؛ البته همه در یک سطح نبودند؛ بعضى در زمان وفات پیغمبر اکرم یک سال بود، شش ماه بود، دو سال بود که اسلام آورده بودند؛ آن هم هیمنهى قدرت نظامى پیغمبر همراه با جاذبههاى اسلام، اینها را به اسلام کشانده بود. همه که جزو آن مسلمانان عمیقِ دوران اول نبودند. براى پاک کردن رسوبات جاهلى از اعماق این جامعه و مستقیم نگه داشتن خط هدایت اسلامى بعد از ده سالِ زمان پیغمبر، یک تدبیرى لازم بود. اگر این تدبیر انجام نمىشد، کار ناتمام بود. این که در آیهى مبارکهى سورهى مائده مىفرماید: «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى»، تصریح به همین معناست که این نعمت - نعمت اسلام، نعمت هدایت، نعمت نشان دادن صراط مستقیم به جامعهى بشریت - آن وقتى تمام و کامل مىشد که نقشهى راه براى بعد از پیغمبر هم معین باشد؛ این یک امر طبیعى است.
این کار را پیغمبر در غدیر انجام دادند؛ امیرالمؤمنین را که از لحاظ شخصیت - چه شخصیت ایمانى، چه شخصیت اخلاقى، چه شخصیت انقلابى و نظامى، چه شخصیت رفتارى با قشرهاى مختلف افراد - یک فرد ممتاز و منحصر بفردى بود، منصوب کردند و مردم را به تبعیت از او موظف کردند. این هم فکر پیغمبر نبود، این هدایت الهى بود، دستور الهى بود، نصب الهى بود؛ مثل بقیهى سخنان و هدایتهاى نبى مکرم که همه، الهام الهى بود. این دستور صریح پروردگار به پیغمبر اکرم بود، پیغمبر اکرم هم این دستور را عمل کردند. مسئلهى غدیر این است؛ یعنى نشاندهندهى جامعیت اسلام و نگاه به آینده و آن چیزى که در هدایت و زعامت امت اسلامى شرط است. آن چیست؟ همان چیزهایى که شخصیت امیرالمؤمنین، مظهر آنهاست: یعنى «تقوا»، «تدین»، «پایبندى مطلق به دین»، «ملاحظهى غیر خدا و غیر راه حق را نکردن»، «بىپروا در راه خدا حرکت کردن»، «برخوردارى از علم»، «برخوردارى از عقل و تدبیر»، «برخوردارى از قدرت عزم و اراده»؛ این یک عمل واقعى و در عین حال نمادین است. امیرالمؤمنین را با همین خصوصیات نصب کردند، در عین حال این نماد زعامت امت اسلامى در طول عمر اسلام - هر چه که بشود - همین عمل است؛ یعنى نماد زعامت و رهبرى اسلامى در طول زمان همین است، همان چیزى که در انتخاب الهى امیرالمؤمنین تحقق پیدا کرد. غدیر، یک چنین حقیقتى است.
ما شیعیان و پیروان اهل بیت، هزاران بار خدا را شکر مىگزاریم که چشم ما را به این حقیقت باز کرد، دل ما را پذیراى این حقیقت کرد، ما را در محیطهایى به دنیا آورد و پرورش داد که این حقیقت در آن محیطها جا افتاده بود؛ اینها خیلى نعمتهاى بزرگى است.
3- صداقت و مسئولپذیری دو ویژگی کارگزار
آنچه من مىخواهم عرض کنم این است که دولت در واقع فعّالِ اصلى در صحنه کشور است و هر گونه موفّقیتى که براى دولت بهوجود آید، موفّقیت نظام اسلامى است..... صداقت و مسئولیتپذیرى باید در مدیران وجود داشته باشد. هنر یک مدیر این است که مسئولیتپذیرى داشته باشد. بر مبناى یک پایه منطقى، کار را انجام دهید و مسئولیتش را هم به گردن بگیرید؛ بگویید این کار را کردم، مسئولیتش هم با من است. از مسئولیت نباید هراس داشت. آن چیزى که پیش خداى متعال و پیش مسئولان ارشد نظام و پیش مردم عذر واقعى شمرده مىشود، همین است که انسان بگوید من این اقدام را بر این اساس منطقى کردهام. پس باید یک اساسِ منطقىِ قانونى وجود داشته باشد، که ملاک هم قانون است. بنابراین هیچ مشکلى نباید وجود داشته باشد.
..... به نظر من اصلِ قضیه این است که ما اگر در کار خود احساس مسئولیت داشته باشیم و کار را بر مبانى منطقى استوار کنیم، چنانچه نقصى هم در کار به وجود آید، علاوه بر اینکه خداى متعال ما را مؤاخذه نخواهد کرد - چون «لا یکلّف اللَّه نفساً الّا وسعها» ( بقره: (286 - مردم هم ما را مؤاخذه نخواهند کرد؛ مردم هم خلاف توقّعشان نخواهد بود. ما باید تلاش خود را بکنیم و کار را بر پایه منطقى استوار سازیم. وقتى مىگوییم پایه منطقى، معنایش این نیست که حتماً و صددرصد درست است؛ نه، ممکن است منطق ما درست هم نباشد؛ اما باید تلاشمان را براى جستجو از یک منطقِ درست آغاز کنیم و کار را بر پایه درستى استوار سازیم و مشورتهاى لازم را هم بکنیم......
2- پرهیز از اسراف وتجمل گرایی
مسئولان اسلامى نباید در رفتار و عملِ خودشان مسرفانه و متجمّلانه زندگى کنند. بالاتر از آن، نباید طورى زندگى کنند که روش اسرافآمیز و تجمّلآمیز به یک فرهنگ تبدیل شود. این هم نقطه بعدى است که اهمیتش از اوّلى بیشتر است، یا لااقل کمتر نیست. فرض بفرمایید اگر به وسیله یک نفر در سطح عالى و در میان صاحبان مناصب حکومت اسلامى، کیفیّت آرایش محلّ زندگى و محلّ کار، کیفیّت زندگى خانوادگى، چگونگى ازدواج فرزندان، مهریهها و جهیزیهها و از این قبیل، به شکل غیر اسلامى آن - به معناى مسرفانه - انجام گیرد، این به فرهنگ تبدیل مىشود؛ به این معنا که بقیه نگاه مىکنند و یاد مىگیرند؛ مهریهها بالا مىرود، ازدواجها مشکل مىشود، زندگى سخت مىشود و همین رفتار بتدریج آثارش در طول مدتى کوتاه یا بلند، در متن جامعه منعکس مىگردد. بنابراین مهمترین مطلب اصلى امیرالمؤمنین در باب حکومت این است: حاکم نباید حکومت را براى خود وسیلهی اعاشه و زندگى و کسب درآمد و اندوختن ثروت قرار دهد، بلکه باید آن را یک مسئولیت بداند. بارى است بر دوش او؛ باید همه همّت خود را بگذارد که این بار را به منزل برساند.
نقطهی محورى همین مسئولیت هم رعایت حدود و حقوق مردم، رعایت عدالت در میان مردم، رعایت انصاف در قضایاى مردم و تلاش براى تأمین امور مردم است. براى حاکم اسلامى، حوائج و نیازهاى مردم اصل است...
1- داشتن انگیزهی کار تا آخرین لحظه
من اولین نکتهاى را که مىخواهم به شما مدیران ارشد این مجموعه عرض کنم، این است که «انگیزه»ى کار در آغاز و در انجام کار نباید هیچ تفاوت کند. یک مؤلف وقتى کتابى را مىنویسد، صفحهى آخر را با همان همت و با همان انگیزهیى مىنویسد که صفحهى اول را شروع کرده؛ زیرا اگر صفحهى آخر را شما ننویسید، یا دقت به خرج ندهید، یا با خط خوب ننویسید، کتاب ناقص خواهد شد. به نظر من، مهمترین مسئله در آخرین سال مسئولیت و خدمت این دولت این است که دوستان و برادران و مدیران با همان انگیزه و با همان تلاشى که در آغاز ورودشان به عرصهى خدمتگزارى داشتند، کار بکنند؛ نگذارید خداى نکرده همتهایتان کاستى بگیرد.
نکتهى دیگر این است که همهى ما نسبت به آنچه که انجام مىدهیم، مسئولیم؛ منتها مسئولیتها غالباً با پایان دورهى مسئولیت تمام نمىشود؛ چون کارهاى ما تأثیراتى در کارهاى افراد بعد از ما مىگذارد. همانطور که ما بر روى بناى افراد قبلى شروع به کار کردیم، دیگران هم بر روى بناى ما شروع به کار خواهند کرد. بنابراین، پىها را بایستى محکم گذاشت و ساختمان را بایستى استوار بنا کرد، تا هرچه که خواستند روى آن بسازند، بتوانند. و این، افتخارش براى شما خواهد بود. اگر شما سیاستهاى خوبى را امروز بگذارید و اجرا کنید - که این سیاستها در آینده سارى و جارى خواهد بود - هر کسى که بر اساس این سیاستها کار کند، ثواب و افتخار آن، براى شما خواهد بود؛ اما اگر خداى نکرده کوتاهى هم بکنید، باز همینطور است؛ یعنى «من سنّ سنّة حسنة کان له اجرها و اجر من عمل بها الى یوم القیامة و من سنّ سنّة سیّئة کان علیه وزرها و وزر من عمل بها الى یوم القیامة». کارهاى ما تأثیراتى در آینده مىگذارد. با این دید، با این نگاه، بایستى به همهى کارهایمان نگاه کنیم.
مسئلهى کسوت -سپاهیگرى و نظامیگرى - که ما آن را یک امر مقدس به حساب مىآوریم - در منطق اسلامى، به کلى با آنچه که در منطق مادى امروز و دیروز دنیا وجود داشته است، متفاوت است. در منطق قدرتمندان مادى، نظامى و نظامیگرى وسیلهاى است براى اطفاء شعلههاى قدرتطلبى خود آنها؛ که این شعله اطفاء نمىشود و روزبهروز هم در دل دنیاطلبان و قدرتطلبان و دنیاپرستان مشتعلتر مىشود. در طول تاریخ، فجایعى که به وسیلهى قدرتمندان و صاحبانِ زر و زور به وجود آمده است، غالباً متکى به همان وسیله و ابزارى بوده است که تلقى و برداشت آنها از نظامیگرى در اختیار آنها قرار مىداده است. منطق اسلام به کلى با این منطق متفاوت است. در اسلام مسلح شدن، براى دفاع از حقوق ملتها و ضعفا و عدالت، و براى اقامهى حق و عدل به عنوان یک ارزش، به همه توصیه شده است. همهى آحاد امت اسلامى موظفند که خود را براى دفاع از حق و حقیقت، براى دفاع از حقوق خود در مقابل متجاوزان، براى استقرار امنیت و براى حفظ عزت خود آماده کنند. منتها در مجموعهى همهى آحاد ملت براساس تقسیم وظایف، یک عده از انسانهاى مصمم و صاحبان عزم و اراده، مانند پیشقراولان ملت به عنوان حصن و حصار امن و امنیت ملى، این لباس مقدس را بر تن مىکنند. نظامیگرى، سپاهیگرى و مسلح بودن در اسلام به این معناست
ادامه مطلب...
سالگرد تشکیل بسیج مستضعفان، یادآور خاطره پرشکوه مجاهداتی است که در دوران هشت ساله جنگ تحمیلی، زیباترین تابلوهای ایثار و فداکاری همراه با نجابت و فروتنی و توأم با شجاعت و رشادت را ترسیم کرده است. خاطره جوانمردان پاکدامن و غیوری که شیران روز و زاهدان شب بودند و صحنه نبرد با شیطان زر و زور را با عرصه جهاد با نفس اماره به هم آمیختند و جبهه جنگ را محراب عبادت ساختند. جوانانی که از لذات و هوسهای جوانی برای خدا گذشتند و پیرانی که محنت میدان جنگ را بر راحت پیرانه سر ترجیح دادند و مردانی که محبت زن و فرزند و یار و دیار را در قربانگاه عشق الهی فدا کردند؛ خاطره انسانهای بزرگ و کم ادعایی که کمر به دفاع از ارزشهای الهی بستند و از هیبت دروغین قدرتهایی که برای حفظ فرهنگ و ارزشهای جاهلی غرب به مصاف ارزشهای الهی آمده بودند، نهراسیدند.
بسیج عبارت است از مجموعهای که در آنها پاک ترین انسانها، فداکارترین و آماده به کارترین جوانان کشور، در راه اهداف عالی این ملت و برای کمال رساندن و به خوشبختی رساندن این کشور جمع شده اند. ... مجموعهای که دشمن را بیمناک و دوستان را امیدوار و خاطرجمع می کند.
اگر نبود آن همه تلاش و جهاد مخلصانه که شما رزمندگان نیروهای مسلح و بسیج مردمی در دوران جنگ هشت ساله نشان دادید و حقیقتاً اسلام را روسفید و امت رسول الله (صلی الله علیه و آله) را سربلند ساختید و اگر نبود خونهای مطهر و معطری که در راه خدا بر زمین ریخته شد؛ یقیناً امروز از نظام اسلامی اثری نبود و پرچم قرآن چنین سربلند نمی شد.
امروز هم، بسیجی برای کشور دل می سوزاند برای آبادانی کشور تلاش می کند، برای حفظ استقلال ملی، هرچه بتواند کار می کند و از جان خود هم می گذرد، امروز هم اگر احساس کند دشمن می خواهد از روزنهای، چه اقتصادی و سیاسی و چه فرهنگی – به داخل کشور نفوذ کند در مقابل او می ایستد و با مشت به صورتش می کوبد.
شما بسیجی ها باید به گونه ای رفتار کنید که احترام و محبت مردم جلب شود. شما باید نمونه اخلاق و تواضع و مهربانی و رعایت مقررات باشید. آن کسی بسیجی تر است که مقررات را بیشتر رعایت می کند، به خاطر آنکه این فرد بیشتر از همه برای نظام دل می سوزاند و مقررات، لوازم قطعی اداره درست نظام است.
هفته بسیج در حقیقت فرصت و بهانهای برای زنده نگه داشتن ارزشها و روح بسیجی در آحاد ملت، مخصوصاً جوانان پرشور و مدافعان عاشق صادق است. ... همان طور که امام و پیشوای راحل عظیم الشأن ما فرمودند، من هم آرزو می کنم و از خدا میخواهم که با بسیجیان محشور باشم. بسیج یک افتخار و یک ارزش است. سعی کنید این روحیه بسیجی را برای کشور و انقلاب و اسلام حفظ کنید.
بسیج یعنی حضور بهترین و بانشاط ترین و باایمان ترین نیروهای عظیم ملت در میدان هایی که برای منافع ملی، برای اهداف بالا، کشورشان به آنها نیاز دارد، همیشه بهترین و خالص ترین و شرافتمندترین و پرافتخارترین انسانها این خصوصیات را دارند. بسیج در یک کشور، معنایش آن زمرهای است که حاضرند این پرچم افتخار را بر دوش بکشند و برایش سرمایه گذاری کنند.
چرا در تبلیغات جهانی و رادیوها به بسیج اهانت می شود؟ بسیج را که در خور تشویق و تعظیم و تحسین است مورد اهانت و بی مهری قرار میدهند؟ چون نقش بسیج را در حفظ استقلال ملی، در حفظ غرور ملی در حفظ افتخارات ملی، در تأمین منافع ملی، و بالاخره از همه در اعلاء پرچم اسلام و نظام جمهوری اسلامی میدانند به جد با بسیج دشمنند، امّا دشمنی آنها فایدهای ندارد.
بسیج یکی از برکات انقلاب و از پدیده های بسیار شگفت آور و مخصوص این انقلاب است. این هم یکی از آن چیزهایی است که امام بزرگوار ما با دید الهی خود، با حکمتی که خدای متعال به او ارزانی کرده بود، برای کشور و ملت و انقلاب ما به یادگار گذاشت.
بسیج به معنی حضور آمادگی در همان نقطهای است که اسلام و قرآن و امام زمان (ارواحنا فداه) و این انقلاب مقدس به آن نیازمند است. لذا پیوند میان بسیجیان عزیز و حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) مهدی موعود عزیز، یک پیوند ناگسستنی و همیشگی است.
کارگزاران نظام اسلامی
سیاست داخلی ایران
سیاست بین الملل
حوزه علمیه و طلاب
دانشگاه و دانشجویان
اسلام ناب محمدی
آموزش و پرورش
ارتش بیست میلیونی
گنجینه دفاع مقدس
الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت
پاسخ به شبهات ولایت فقیه
فرهنگ بومی و ملی
جنگ نرم و تبلیغات
اتحاد و انسجام اسلامی
بیداری اسلامی ملتها
همت مضاعف
شرح حدیث
انتخابات
ماه مبارک رمضان
راه نمای همسران جوان
درباره امام خامنه ای
چرا می گوییم امام خامنه ای؟
آرشیو سایت
رهسپاریم با ولایت تا شهادت
وبلاگ علمی مقالات مدیریت
.: شهر عشق :.
منطقه آزاد
گروه اینترنتی جرقه داتکو
در برابر نسیم
صل الله علی الباکین علی الحسین
کشکول
انا مجنون الحسین
من هیچم
وبلاگ سید حسن نصرالله
حدائق ذات بهجة
ایــ عزیـــــز ـــــــران
با سید علی تا فتح قدس
رهروان ولایت
بصیرت
امیر قافله صبر و بصیرت
هدایتگر آسمانی
سربازان سید علی خامنه ای
از رهبر چه میدانید؟
جانم فدای رهبر جانبازم
فرمانبر
بسیج شهید چمران شیراز
مرد دفاع
جانم فدای رهبر
شمشیر ولایت
یار ولایت
ما اهل کوفه نیستیم
من باتو هیچگاه نبودم تو با منی
www.خامنه-ای.net/
طرفداران عدالت
موج رهروان ولایت
فدایی رهبر
امام خامنه ای
عشق من امام خامنه ای
فیـــــه ما فیـــــه
رهروان ولایت و امام
دانش آموزان پیرو خط ولایت
عمار امام سیدعلی
مثبت
مکتب ولایت
ولایت فقیه و دفاع از آن
فدائیان ولایت گرگان