براى من یکى از شیرینترین جلسات، جلسات دانشجویى است. در این یک ربع وقتى که باقى مانده، یک خطاب به شما از لحاظ عنوان دانشجو دارم، یک خطاب به عنوان دانشجوى دانشگاه امام صادق (علیهالسّلام) و یک خطاب هم به عنوان کسانى که احتمالاً در آینده، همین دانشگاه به وسیلهى خود شماها باید اداره شود و پیش برود، و سرریز دانشگاه هم بیاید توى جامعه و در مراکز حساس، مشغول انجام وظایف شود.
اما راجع به عنوان دانشجویى شما؛ خطاب من به شما همان حرفى است که به همهى دانشجوها مىزنم. ببینید عزیزان من! امروز کسانى در دنیا زور مىگویند، خلاف قوانین بینالمللى رفتار مىکنند، وقیحانهترین موضع را در دنیاى تعامل بینالمللى انسانها ملتها و دولتها - مىگیرند و خجالت هم نمىکشند؛ سرشان را هم بالا مىگیرند. چرا؟ چون قدرت دارند؛ قدرت اقتصادى و سیاسى (که از اقتصادى ناشى مىشود) و بالاتر از همهى اینها، قدرت علمى، که منشأ همهى اینهاست؛ یعنى منشأ قدرت اقتصادى و سیاسىشان هم قدرت علمى است. ما این طرف دنیا حرفهاى حقّ زیادى داریم؛ حرفمان را شجاعانه مىزنیم، منطقمان را در صحنههاى رویارویىِ منطقى هم اثبات مىکنیم، در عمل هم البته چون توفیق الهى شامل حال این ملت شده و ایمان دارد، به قدر ایمان خودش، پیشرفت مىکند؛ یعنى نتوانستهاند هم به آرزوهاى خودشان در مورد این ملت برسند؛ اما احتیاج به یک چیز دیگرى هم داریم و آن، عبارت است از «قدرت بینالمللى»، تا بتوانیم این راه را بىدغدغه، درست، به طور کامل، همهجانبه و بى کم و کاست ادامه دهیم و به اهداف و آرمانهایمان برسیم. این قدرت را (قدرت اقتصادى، سیاسى و نفوذ فرهنگى) چطورى به دست آوریم؟ پایه و مایهى همهى اینها، قدرت علمى است! یک ملت، با اقتدار علمى است که مىتواند سخن خود را به گوش همهى افراد دنیا برساند؛ با اقتدار علمى است که مىتواند سیاست برتر و دست والا را در دنیاى سیاسى حائز شود. اقتصاد هم به دنبال اینها به دست مىآید؛ پول تابع توانایىهاست. امروز اینطورى است؛ علم را مىشود به پول تبدیل کرد و از لحاظ اقتصادى هم قوى شد. این، جایگاه علم است. ما از علم عقب ماندیم. نه فقط در دوران پنجاهسالهى منحوس پهلوى (که البته در این دوران، از لحاظ عمق علمى، پدر این مملکت را در آوردند. حالا خود تحلیل این مسأله، یک تحلیل تاریخى - اجتماعى است و یک مسألهى مهمى است) بلکه از قبل از آن. دوران قاجاریه و پهلوى مظهر این عقبماندگى علمى است. ما حالا داریم تلاش مىکنیم که بتوانیم این درّهى وسیع را پُر کنیم. وظیفهى دانشگاه (نه فقط دانشگاه امام صادق؛ مطلق دانشگاه) در این کشور، این است که این درّهى علمى را پُر کند. هر چه مىتوانید، علم بیاموزید.
من در جلسهى شوراى عالى انقلاب فرهنگى هم به آن آقایانى که مؤثرین در فرهنگ هستند، گفتهام که شماها جایگاه مهندسى فرهنگى را در این کشور دارید. در آن جلسه گفتهام که دو تا شاخهى اصلى وجود دارد: علوم انسانى و علوم پایه؛ هر کدام به جاى خود. اگر ما اینجا روى علوم انسانى تکیه مىکنیم، معنایش این نیست که روى ریاضى و فیزیک و شیمى و علوم زیستى تکیه نمىکنیم، چرا؛ آنجا هم بنده یک تکیهى صددرصدى دارم؛ آنها هم براى خودشان مردانى و کسانى دارند؛ علوم انسانى هم بایستى مردان و کسانى براى خودشان داشته باشد. باید روى این دو شاخه - دو شاخهى اصلى؛ یعنى علوم انسانى و علوم پایه - در کشور، سرمایهگذارى فکرى، علمى، پولى و تبلیغى بشود تا اینکه پیش بروند. علم را بایستى در حدّ اعلا دنبال کنید.
شکى نیست که بسیارى از علوم انسانى، پایهها و مایههاى محکمى در اینجا دارد؛ یعنى در فرهنگ گذشتهى خود ما. برخى از علوم انسانى هم تولید شدهى غرب است؛ یعنى به عنوان یک علم، وجود نداشته، اما غربىها که در دنیاى علم پیشروى کردهاند، اینها را هم به وجود آوردهاند؛ مثل روانشناسى و علوم دیگر. خیلى خوب، ما، هم براى سرجمع کردن، مدوّن کردن، منظم کردن و نظاممند کردن آنچه که خودمان داریم، به یک تفکر و تجربهى علمى احتیاج داریم، هم براى مواد و پایههایى که آنها در این علم جمع آوردهاند، به یک نگاه علمى احتیاج داریم. منتها گرفتن پایههاى یک علم از یک مجموعهى خارج از محدودهى مورد قبول ما، به معناى قبول نتایج آن نیست. مثل این مىماند که شما یک کارخانه را وارد مىکنید، آنها با این کارخانه یک چیز بد درست مىکردهاند، حالا شما با آن کارخانه، یک چیز خوب درست مىکنید؛ هیچ اشکالى ندارد. ما تلفیق بین علوم انسانى غربى و علوم انسانى اسلامى، اگر به معناى مجذوب شدن، دلباخته شدن، مغلوب شدن و جوّ زده شدن در مقابل آن علوم نباشد، قبول داریم و اشکال ندارد. ببینید در علوم انسانى، تفکر ایمانى و میراث عظیم و عمیق شما، به شما چه مىگوید. امروز غربىها یک منطقهى ممنوعهاى در زمینهى علوم انسانى به وجود آوردهاند؛ در همهى بخشهاى مختلف؛ از اقتصاد و سیاست و جامعهشناسى و روانشناسى بگیرید تا تاریخ و ادبیات و هنر و حتى فلسفه و حتى فلسفهى دین. یک عده آدم ضعیفالنفس هم دلباختهى اینها شدهاند و نگاه مىکنند به دهن اینها که ببینند چه مىگویند؛ هر چه آنها گفتهاند، برایشان مىشود وحى مُنزل؛ این است که بد و غلط است. مثلاً چند تا فکر داراى اقتدار علمى، در یک نقطهى دنیا به یک نتیجهاى رسیدهاند، این معنایش این نیست که هر آنچه که آنها فهمیدهاند، درست است! شما به مبانى خودتان نگاه کنید؛ ما تاریخ، فلسفه، فلسفهى دین، هنر و ادبیات، و بسیارى از علوم انسانى دیگرى که دیگران حتى آنها را ساختهاند و به صورت یک علم در آوردهاند - یعنى یک بناى علمى به آن دادهاند - مواد آن در فرهنگ و میراث علمى، فرهنگى و دینى خود ما وجود دارد. باید یک بناى اینچنینى و مستقل بسازیم. البته مقدارى از خود این سخن، مربوط به آن سخنِ خطاب به شما به عنوان دانشجوى امام صادق است، که دوستان در زمینهى اقتصاد مطالبى را بیان کردند. خوب، مطالب خوبى هم هست و باید دنبال بشود.
بنابراین این سؤال که ما چه بکنیم یا این سؤال که اگر نتیجهى تحقیقات ما با نظر رهبرى مخالف درآمد، چه کار کنیم؟ اینها به نظر من سؤالات خیلى اصولى و منطقى نیست. شما مأمور به پژوهشید، شما مأمورید به اینکه فکر و کار کنید، نتیجه به دست آورید و آن نتیجهى شما را رهبرى و غیررهبرى به عنوان دستاوردهاى علمى بگیرند و براساس آن، براى کشور برنامهریزى کنند. تحقیق علمى، شأن و خصوصیتش، آزادى است؛ منتها عقلایى؛ بىانضباط نباشد. بسیج مظهر ارزشهاى فعال و زندهى یک جوان مؤمن است؛ یکىاش هم انضباط است. اینکه شنیدهاید در جنگ مىگفتند بسیجى بىترمز است، این یک معنا و حرف دیگرى داشت؛ اینها خوب عاشق شهادت بودند و پا بر زمین مىکوبیدند. همین شهید عزیزمان، احمد کاظمى را من در جبهه دیده بودم؛ آنچنان اقتدارى داشت که اشاره مىکرد، بسیجىها حرفش را گوش مىکردند. اینطور نیست که بسیجى که عاشق است، مجاز باشد برخلاف امر فرمانده و برخلاف انضباط سازمانى و انضباط عملى در محیط زندگى، یک حرکت بىانضباطى انجام بدهد؛ بهخصوص که دانشجو و شما دانشجوها. ما براى شماها خیلى قیمت قائلیم.
اما راجع به دانشگاه اما صادق؛ ببینید آقایان! دانشگاه امام صادق یک پدیدهى ممتاز است؛ صرفاً یک دانشگاه مثل بقیهى دانشگاهها نیست که فقط مىخواهند دانشجو و عالم تربیت کنند؛ این هم هست؛ منتها علاوهى بر این، مىخواهد از همه جهت، یک الگوى دانشگاه اسلامى باشد؛ از جهت انگیزههاى ایمانى، رعایتهاى عملى و رفتارى، و عشق به علم و علمآموزىِ عاشقانه و مؤمنانه. این که امام مىفرماید: «من دوست داشتم بر سر شاگردان تازیانهها بلند مىشد، براى اینکه اینها را به علم بکشانند»، این معنایش چیست؟ علم را اسلام قدسیت بخشیده، علم یک امر مقدس است؛ دنبال علم رفتن داراى قدسیت است. اینطور نیست که علم مثل هر ابزار دیگرى، فقط وسیلهاى براى پول در آوردن باشد - حالا پول هم از آن در مىآید - اما قدسیت علم باید حفظ شود؛ «العلم نور»؛ نور بودن علم باید مورد نظر باشد و از جملهى شؤون دانشگاه اسلامى، یکى همین است. همه خیال مىکنند دانشگاه اسلامى که مىگوییم، یعنى حجابها اینطورى باشد، پسرها آستین کوتاه نپوشند و زلفها بلند نباشد؛ اینها که معناى دانشگاه اسلامى نیست! دانشگاه اسلامى از لحاظ ایمان، انگیزه، شور مقدس، رفتار اسلامى و علمآموزى مؤمنانه، اینها شرط دانشگاه اسلامى است. آن وقت جهت دادن؛ جهت دادن به این علمآموزى ؛ که بهترین کارى که در دانشگاه شد، یکى همین بود که این دانشگاه را مخصوص علوم انسانى کردند؛ که این منطقهى واقعاً خلأ و فراغى بود؛ یک خلأ است که آن باید پُر شود. خوب، اگر شما که دانشجوى این دانشگاه هستید و در این بیست و چند سالى که این دانشگاه سرپاست، توانسته باشد این رسالت را انجام دهد - که یک نمونهى دانشگاه و متخرّجین دانشگاه، به صورت مطلوب و اسلامى فراهم بیاورد - این دانشگاه به دستاورد بسیار بزرگى رسیده است. این دانشگاه، این است. از این دانشگاه، توقع چیز دیگر و فراتر از این است.
من به شما بگویم، امروز مهمترین نیاز دنیاى اسلام این است که، آن جوهر اسلام ناب و گوهر تابناک - با شکلى که تهمت بىسوادى، تحجّر، مقدسمآبى و از زمان عقب ماندن و عقبمانده بودن دیگر به آن وارد نیاید - بتواند به اهداف خودش برسد؛ ما در دنیاى اسلام و امت اسلامى این را نیاز داریم. حرکت ملتها به سمت این آرمانهاى بلند، آن وقت منطقى خواهد شد؛ آن وقت نخبگان جوامع، خودشان سربازان و بسیجیان این راه خواهند شد. شما مىدانید که در دنیاى اسلام، پولهاى زیادى خرج شد. در طول این سالها، از طرف دستگاه استکبار، براى خریدن نخبگان اقداماتى انجام شد؛ نخبگانى که اگر چه از لحاظ علمى یا سیاسى نخبه بودند؛ اما ارزش دورنىشان، خیلى پایین بود و خیلى راحت خریده شدند؛ قلمها و زبانهایشان را فروختند، حتى فکرها و وجودشان را فروختند؛ این از زمانهاى خیلى قدیم شروع شد؛ یعنى از قدیمِ در دوران معاصر؛ از زمانى که روشنفکرى غربى در این کشور به وجود آمد - که من یک وقتى گفتم روشنفکرى در کشور ما بیمار متولد شد -. از آن روز اینها سراغ این نخبهها رفتند و با پول تطمیعشان کردند. اینها هم حقیر، ضعیف و اسیر بودند و تن دادند و خودشان را به پول فروختند. چهل سال قبل از این، مرحوم آلاحمد مىنویسد: «اگر مىفروشى، همان به که بازوى خود را؛ اما قلم خود را هرگز.» این را آلاحمد در دههى چهل، در یکى از کتابهایش نوشته است. انسان بازو و تنش را بفروشد؛ اما قلمش را - یعنى جان و فکرش را - نفروشد. اما آنها فروختند و دیگران هم خریدند؛ نخبگان را گرفتند. لذا حرکتهاى عمومى مردمى در بسیارى از جاها، نه فقط از سوى نخبگان همراهى نشد؛ بلکه حتى نخبگان مثل یک دیوارى در مقابل آن ایستادند. آن وقت بهانهى نخبگان در مقابل حرکتهاى اسلامى، پیش خودشان چه بود؟ مىگفتند اینها قدیمى است، اینها متحجّرانه است، اینها آخوندبازى است، اینها نمىدانم فلان است.
اگر شما بتوانید گوهر اسلام ناب و آن درخشندگىها را، به آن شکلى که بتواند در جامهى آراستهى علم، خودش را نشان بدهد، ارائه دهید، کار بزرگى که کردهاید، این است که راه را براى ورود نخبگان در این میدانها باز کردهاید. آمیزش علم و معنویت، علم و ایمان، علم و اخلاق، آن خلأ امروز دنیاست. دانشگاه اسلامى، علم و ایمان، علم و معنویت، علم و اخلاق را با هم همراه مىکند. علم را مىآموزد و جهتگیرى علم را از اخلاق و ایمان مىگیرد. این که گفتند علم با دین مىسازد یا نمىسازد، این ندیدن منطقهى نفوذ علم و دین است؛ اینها هر کدام یک منطقهى نفوذى دارند؛ تلفیق اینها، این است که علم -یعنى این سلاح را - ایمان - یعنى آن بهکار برنده - مىگیرد و جهتش را مشخص مىکند؛ با این سلاح مىشود بهترین و بدترین آدمها را هدف قرار داد؛ منتها تا این سلاح دست که باشد؟ این سلاح «علم» است و «ایمان» جهت آن را مشخص مىکند. اگر ایمان بر دانش غربى تسلط داشت، دانش غربى به بمب اتم نمىرسید، تا بعد اینقدر تویش گیر کنند که چه کارش کنیم؛ محدودش کنیم؛ نگذاریم تا دنیا ویران نشود. کارشان اصلاً به اینجا نمىرسید. اگر ایمان با دانش همراه بود، اصلاً استعمار و استعمار نو - که استعمار نو مخلوق دانش بود - به وجود نمىآمد. تسلط بر کشورها، تصرف کشورها، تسلط قهرآمیز بر ملتها و بردن ثروت ملتها - که این بلاى این دویست سال گذشتهى دنیا و ملتهاست - اینها اصلاً به وجود نمىآمد. علمِ جدا از ایمان، این است و شما در دانشگاه اسلامى، مىخواهید این خلأ را پُر و علم را با ایمان آمیخته کنید؛ یعنى دانش را چه در بافت درونى خودش، چه در استنتاجش و چه در جهتگیرىهایى که در آن به کار خواهد رفت، از ایمان سیراب کنید.
اما راجع به مسؤولیتهاى آیندهى شما، من فقط مىخواهم این را عرض بکنم؛ خروجى دانشگاه امام صادق، ایدهآلش فقط نباید این باشد که حالا بیرون بیاید، فرض کنید اگر در فلان رشته، درس خوانده برود وکیل بشود یا محضردار بشود و یا برود کارمند فلان دستگاه وزارتىِ دولتى بشود؛ نه اینکه من مخالف باشم؛ نه، من موافقم که جوانهاى خوب در ارکان تشکیلات اجرایى کشور - چه قضایى و چه قوهى مجریه - حضور داشته باشند؛ اما این براى خروجى دانشگاه امام صادق ایدهآل نیست؛ ایدهآل و آن نقطهى آرمانى را باید از همان مطالبى که تا الان در این نیم ساعته عرض کردم، جست. شما باید در علم، یک حرکتى به وجود آورید؛ باید در دنیاى دانشآموزى و پیشرفت علم و بناى علمى کشور، یک تحرّکى به وجود آورید؛ این است آن رسالت اصلى شما. کارى کنید که دانشمندان مسلمان و مؤمن ما، در رشتههاى مختلف علوم انسانى، صاحبنظرانى شوند که دنیا از نظرات اینها استفاده کند؛ کارى کنید که دانشگاه امام صادق، نه فقط در مقایسهى با فلان دانشگاه دیگرى که در تهران یا شهرستان هست، یک رتبهى جلوترى به دست آورد؛ بلکه این دانشگاه مرجع تحقیقات مراکز علمى و دانشگاههاى دنیا بشود. امروز در دنیا و حتى در همین دنیاى گمراه غربى، افراد بسیارى هستند که به دنبال حقیقتاند؛ انسانهاى دانشمند و دانشپژوهى هم در بین اینها هستند و فراواناند، و کم هم نیستند که دنبال حرف حساب و حقاند؛ یک چنین انسانى در هر نقطهى دنیا - در کشورهاى اروپایى، آسیایى، امریکا و جاهاى دیگر - وقتى دارد دنبال یک مطلبى مىگردد، باید بتواند اثر علمى شما را در این پایگاه رایانهاى پیدا کند؛ حرف و فکر و راه تازهاى را که شما دارید نشان مىدهید. این را ما از دانشگاه امام صادق مىخواهیم. خروجى دانشگاه امام صادق باید با این نیّت و فکر، بتواند متخرج این دانشگاه بشود. بنابراین دانشگاه را قوى کنید.
امام از روز اول فرمود: ما مأمور به تکلیفیم، نه به نتیجه؛ این، عین اخلاص است؛ محض اخلاص است؛ فقط براى خداست که ذرهیى قدرتطلبى و جلب حطام مادى در این چنین دلى وجود ندارد. امام به تکلیف خود که مأموریت او بود عمل کرد، خدا هم نتیجه را به او داد: دنیا از صداى امام پُر شد.
ما آن روزها نه بلد بودیم تبلیغات بکنیم، نه ابزارهاى تبلیغاتى در اختیار انقلاب و نظامِ نوپا بود، با این وصف، وقتى کسى به هر نقطهیى از دنیاى اسلام و حتّى بیرون از دنیاى اسلام قدم مىگذاشت، نفس امام، نام امام، یاد امام را در آنجا زنده مىدید؛ خداوند متعال اینگونه به کلمهى طیبه برکت مىدهد و آن را پیش مىبرد. البته در طول زمان، براى پاک کردن جاى پاى امام و خط امام خیلى تلاش کردند، ولى امروز بعد از بیستوهفت سال که از آغاز آن نهضت عظیم و پیروزى انقلاب و تشکیل جمهورى اسلامى گذشته است، شما مىبینید که رایحهى خدمتگزارى به مردم با تکیهى بر شعارهاى انقلاب، در سرتاسر کشور، استشمام مىشود و بار دیگر شعار خدمتگزارى، شعار پاسخگویى، شعار سادهزیستى، شعار عدالتطلبى، از شعارهاى رایج است؛ این، برکت انقلاب است. اگرچه هنوز کسانى هستند که مردم را دعوت به تسلیم و ذلت در مقابل دشمنان نابکار مىکنند؛ اما مردم راه خودشان را پیدا کردهاند.
انقلاب مانند هر حرکت اجتماعى عظیمِ ماندگار، احتیاج به سوخت دارد؛ این ماشین بدون سوخت متوقف مىشود؛ سوختِ فکرى.
روزبهروز با توجه به تحولات جهانى، با توجه به حوادث جدید، سؤالها و ابهامهاى تازهیى در ادامهى این راه مطرح است. از طرفى، قبل از آنکه نوبت به عمل برسد، نوبتِ فکر و پردازش تفکر راهنماست و این، خاصِ آشنایان به مبانى اسلام است؛ و بدیهى است که دشمنان، همین نقطه را هم مثل بقیهى نقاط حساس هدف مىگیرند.
بنابراین، فضلاى برجستهى حوزه، نباید گوششان بدهکار تلاش دشمن باشد و باید بدانند که فکر جدید، مفاهیم جدید و راههاى نو، مدد فکرى براى پیشرفت این حرکت است. امروز ما نسبت به اوایل انقلاب دربارهى مبانى نظام اسلامى، به برکت تلاش دینشناسان و عالمان - چه در دانشگاه، چه در حوزه - روشنبینىهاى بیشتر و مفاهیم تازهترى را در اختیار داریم، که این پشتیبانى فکرى باید ادامه پیدا کند. امروز چشم دنیا به شماست؛ حالیا! چشم جهانى نگران من و توست.
یک روز تفکرات چپ حاکم بود؛ مارکسیسم و سوسیالیزم در دنیا براى جوانها جاذبه داشت؛ اما امروز نیست. یک روز تفکرات ناسیونالیستى و ملتگرایىهاى افراطى در دنیا دل بعضى را مىبُرد؛ اما امروز اینها کهنه شده است. یک روز لیبرالیسمِ غربى و منطق دولتهاى سرمایهدارى دم از گسترش جهانى مىزد و مىگفت همهى دنیا باید ما را بپذیرند؛ اما امروز لیبرال دمکراسىِ غرب خودش را با کارهاى امریکا مفتضح کرده است؛ اروپا هم همینطور است و آنها هم شنیدن حرفى را که بر خلاف منافع ملىشان باشد، تحمل نمىکنند؛ روسرى دختران مسلمان را نمىتوانند تحمل کنند؛ امنیت شهروندانشان را به جُرم مسلمان بودن، به جُرم رنگینپوست بودن، نمىتوانند تأمین کنند؛ این لیبرال دمکراسى غرب است. همینهایى که ادعا مىکردند همهى دنیا مال ماست؛ ماییم که باید فکر اساسى و ایدئولوژى جهانى را به مردم دنیا بدهیم(!) این رفتار خودشان است در اروپا و امریکا؛ اینها دیگر حرفى براى گفتن ندارند.
آنچه که براى ما امروز فریضه است، یکى حفظ وحدت است، یکى حفظ ایمان و اعتماد به این راه و موفقیتهاى آیندهى آن. این دو چیز، اساس قضیه است.
و بعد، اعتماد و ایمان به راه را حفظ کنند. در تمام طول این سالها، دشمنان سعى کردهاند بمبهاى تبلیغاتى را در محیط ذهنى مردم منفجر کنند، که معناى این تبلیغات همهاش این است که: اى ملت! شما نمىتوانید؛ ایرانى! نمىتوانى؛ جوان ایرانى! مجبورى تسلیم بشوى؛ مجبورى دستهایت را بالا ببرى. البته آنها در داخل هم عواملى دارند - من بارها اشاره کردهام - که هر وقت احتیاج دارند که یک فکرى را در داخل تزریق کنند، این عوامل به کار مىافتند و با قلمهاى حقیر و مزدور خودشان، بنا مىکنند اهداف دشمن را در اینجا پخش کردن و ترویج کردن؛ اما تا الان تأثیرى نکرده است، باز هم باید تأثیر نکند. نخیر، همه چیز ما را به «امید» تشویق مىکند؛ همه چیز ما را به «اعتماد به خودمان» تشویق مىکند. چرا امیدوار نباشیم؟ مایى که یک روز در فشار دو ابرقدرت - ابرقدرت امریکا و شوروى سابق - توانستیم خودمان را نگهداریم و بالا بکشیم، مایى که با محاصرهى اقتصادى در طول این سالهاى متمادى - که هر زمانى به نحوى محاصرهى اقتصادى وجود داشته - توانستیم خودمان را به این رتبه از فناورى و علم برسانیم و بخشى از این خلأها و شکافها را پُر کنیم، چرا به خودمان امیدوار نباشیم؟ چرا به ملتمان اعتماد نداشته باشیم؟ تاریخ و سرگذشت ما، امید و اعتماد را به ما املاء مىکند؛ ما را وادار مىکند که امیدوار باشیم. بله، امیدواریم؛ ما مىتوانیم؛ توانستیم.
اینهایى که امروز دم از محاصرهى اقتصادى مىزنند؛ تهدید به تحریم اقتصادى مىکنند، کسانى هستند که در طول سالهاى گذشته، هر جا توانستهاند، این تحریم را اعمال کردهاند. همین الان بعضى از دولتهاى اروپایى، هنوز وسایلى را که از زمان رژیم طاغوت خریدارى شده و پول آنها را هم شاید چند برابر گرفته بودند، به ما نمىدهند! تحریم از این بالاتر؟ آنها در مواردى هم ابزارها و قطعات لازم را به ما ندادند. جوانهاى ما وقتى دیدند راه از این طرف بسته است، از درون راه باز کردند. براى یک ملت مستقل، این درست است که به درون خودش مراجعه کند؛ در درون خود کاوش کند؛ درمان خود را به دست خودش بسازد؛ والّا اگر مىخواستیم پشت درِ خانهى دیگران دست به سینه بایستیم - همچنانکه سالهاى متمادى در دوران رژیم طاغوت، این کشور و این ملت را به این روش عادت داده بودند - زندگى مستقلى نداشتیم و همان وضع سابق بود. وقتى ما را تحریم کردند، امام اظهار خوشوقتى کردند و گفتند بهتر! حق با ایشان بود. ما بر اثر تحریم، به خود آمدیم و تحرک پیدا کردیم؛ حالا هم همینطور است. با این حرفها، ملت ایران را تهدید مىکنند؛ این تهدید، فایدهیى دارد؟
امیدواریم پروردگار عالم همهى شما را توفیق بدهد و شما و همهى ملت ایران را مشمول ادعیهى زاکیهى حضرت بقیةاللَّه (ارواحنافداه) قرار دهد.
در اسلام حق الله رقیب حق الناس نیست؛ نقطه مقابل حق الناس نیست. حق مردم، همه حقوق مردم، از جمله حق انتخاب که قطعاً برای مردم وجود دارد در امر حکومت، این ناشی است از حکم الهی. همه حقوق مردم اعتبارش متخذ است از حاکمیت خداوند و آنچه که خدای متعال مقرر فرموده است. لذا در قرآن کریم آن جایی که تجاوز و تعرض به حقوق مردم است ـ مثل مساله ربا که تعرض به اموال مردم است ـ تعبیر شده است «فأذنوا بحرب من الله»(1) این حرب الهی است. با این که این تجاوز به حقوق انسانهاست اما جنگ با خداست. یا در آن جایی که فساد فی الارض است که «و یسعون فی الارض فسادا»، این «یحاربون الله و رسوله» است، این حرب الهی است؛ تعرض به حقوق مردم است، اما محاربه با خداست. چون حقوق مردم، آنچه که متعلق به مردم است با همه وسعتی که دارد، این تکلیف الهی است، حقی است که خدا برای مردم معین کرده است، تکلیفی است که خدا برای کسانی که امور مردم را برعهده دارند، نسبت به مردم بر دوش آنها گذاشته است.
لذا جمهوری اسلامی همان طور که مکرر عرض شده است، یک مرکب انضمامینیست که ترکیبی باشد از چیزی به نام جمهوری و چیزی به نام اسلامی، تا یکی بگوید که من طرفدار جمهوریتم بیشتر، یکی بگوید من طرفدار اسلامیتم بیشتر؛ این جوری نیست. اصلاً میتوان گفت مرکب نیست، [بلکه] یک حقیقت است. آن جمهوری است، آن اتکاء به آراء مردمیاست که خدا آن را مقرر کرده است، خدا موظف کرده است ما را که در این زمینه رأی مردم را، انتخاب مردم را، اراده مردم را معتبر بشماریم.
در نهج البلاغه یک جایی امیرالمؤمنین (علیه الصلاة والسلام) راجع به تضییع حقوق مردم صحبت میکنند، میفرمایند کسی که این کارها را بکند «کان حربالله»؛ این محارب خداست.
جمهوری اسلامی یعنی آن نظام سیاسی یی که برای مردم، حق قائل است، با همه این سعی یی که برای حق مردم وجود دارد و در همه این قلمرو عظیم با اتکاء به اراده خدا و تشریع الهی.
بنابراین کسی اگر با اعتقاد به اسلام به حق مردم تعرض کند، تجاوز کند، این منتظر عقوبت الهی باید باشد. مشکل ما در نظام جمهوری اسلامی فقط این نیست که مردم به ما بدبین میشوند یا از ما عقیده شان برمیگردد. مشکل ما تکلیف شرعی هم هست ولو مردم نفهمند؛ یک جایی، یک حرکتی را انجام بدهیم، تضییع حقوق انسانها بشود، هیچ کس هم نفهمد... که این جا تعرض شد به حقوق مردم و پایمال شد حق مردم، قضیه حل باشد، نخیر؛ مشکل ما، مشکل تکلیف شرعی هم هست، یعنی هر کسی در سرتاسر این پیکره عظیم حکومت - که حکومت، متمرکز و متجلی نیست فقط در شخص رهبری، همه اجزای حکومت، همه در این مردم سالاری دینی و وظایفی که از این ناحیه برعهده آنهاست، همه سهیمند؛ چه رئیس جمهور باشد، چه رئیس یک قوه باشد، چه نماینده مجلس باشد، چه مسئولیتی درهر گوشه یی داشته باشد - تکلیف همه این عرض و طول وسیع این است که حقوق مردم را رعایت کنند لله؛ این دو تا با هم همراهند، یکی هستند. حق مردم ناشی از حق الهی و تکلیف الهی است. این پایدارترین وسیله است و مستحکمترین وسیله است برای حفظ حقوق مردم... .
خدا را شکر میکنیم که نظام جمهوری اسلامی را و انقلاب ما را با کیفیتی پدید آورده است که قائم به شخص نیست، قائم به هیچ شخصی نیست... .
مسؤولان با نگاهِ «حایز اهمیت»، باید به بخش کشاورزى نگاه کنند. بخش کشاورزى یک محور اصلى در ادارهى کشور است؛ و باید با این چشم در تنظیم معلومات دانشگاهى، در تخصیص بودجه، در گماشتن افراد کارآمد و توانا در رأس کارها، به آن نگاه کرد؛ باید امر کشاورزى را در کشور سبک نشمرند.
البته صنعت هم مهم است و وقتى ما روى کشاورزى تکیه مىکنیم، صنعت را نفى نمىکنیم؛ آن هم یک محور اساسى دیگرى براى پیشرفت کشور است؛ اما جاذبههاى گوناگون و زرق و برق و نام و نشان بخشهاى دیگر، مبادا اهمیت این بخش بسیار مهم را تحتالشعاع قرار بدهد؛ شریان اصلى زندگى جامعه، در این بخش است و زندگى واقعى و ملموس جامعه - حیات اجتماعى - در این بخش، بیشتر معنا پیدا مىکند؛ چون اینجا مسألهى غذا و مسألهى امنیت غذایى و مسألهى استقلال ناشى از امنیت غذایى و خودکفایى مطرح است؛ این نکتهى اول، که مسؤولان با این چشم به مسألهى کشاورزى نگاه کنند. این نگاه - همانطور که گفتیم - در دانشگاه، در بخشهاى دانشگاهى مربوط به کشاورزى، در تنظیم درسها، در گرفتن دانشجو، در پرداختن به استاد، اثر مىگذارد، تا بقیهى خدمات گوناگونى که دولت مىتواند به کشاورزان بدهد؛ مانند آنچه که مربوط به بانکهاست، آنچه که مربوط به سازمان مدیریت و برنامهریزى است، آنچه که مربوط به خود وزارت جهاد کشاورزى است.
نکتهى دوم براى مسؤولان این است که در کار کشاورزى، همینطور که اسم شما جهاد کشاورزى است، جهادى حرکت کنید. ما از اول انقلاب، هر کار بزرگى که توانستهایم انجام بدهیم، به برکت اعتماد به نفس و بلندپروازى و کار جهادى بوده است. جوانانِ جهاد سازندگى آن روزى کارهاى بزرگ را در این کشور شروع کردند که حتى آن کسانى که جلوى چشمشان این کارهاى بزرگ انجام مىگرفت، باور نمىکردند که جوان ایرانى قادر به این کارهاست.
در دوران رژیم طاغوت، گندم را از امریکا مىخریدند و سیلو را روسها برایشان مىساختند؛ آنها سیلو را هم نمىتوانستند بسازند! باید روسها مىآمدند؛ این صنعت در ایران نبود. در سالهاى اول انقلاب، این جوانان جهاد دانشگاهى آمدند و گفتند امام دستور دادهاند مردم گندم بکارند؛ خوب، گندم سیلو لازم دارد؛ درِ خانهى چه کسى برویم، جز درِ خانهى همت و ابتکار خودمان؛ شروع کردند. افرادى مىدیدند که این سیلو بالا مىرود - البته در روز اول، با ظرفیت کم - اما باور نمىکردند! و امروز کشور ما یکى از کشورهاى مطرح از لحاظ سیلوسازى در دنیاست؛ به برکت همین جوانها. کار جهادى، این است.
در هر بخشى از بخشهاى گوناگون صنعتى و فنى و علمى و تحقیقاتى که ما با روحیهى جهادى وارد شدیم، پیش رفتهایم. روحیهى جهادى یعنى چه؟ یعنى اعتقاد به این که «ما مىتوانیم»؛ و کارِ بىوقفه و خستگىناپذیر و استفاده از همهى ظرفیت وجودى و ذهنى و اعتماد به جوانها. الان در همین بخش انرژى هستهیى که این همه دنیاى استکبار را سراسیمه کرده، اکثر کسانى که در آنجا مشغول کار هستند، جوانهاى تحصیلکردهاند؛ صدها جوانِ کمسال و تحصیلکرده، این چرخ را مىچرخانند و این عزت را براى کشور پدید آوردهاند. در همهى بخشها همینطور است. به نیروهاى بااستعداد، چه از جوانها باشند و چه از انسانهاى با تجربه، اعتماد کنند. اعتماد به این افراد و توکل به خداى متعال و اخلاص نیت براى خدا، اساس کار است. جهاد کشاورزى باید در معناى حقیقى کلمه، براى مسائل کشاورزى کشور و دامدارى و بقیهى کارهایى که برعهدهى این وزارت است، جهادى عمل کند.
مسألهى سوم این است که ما به کشاورزمان مىگوییم تلاش کنید تا امنیت غذایى براى کشور به وجود بیاورید؛ اما به مسؤولانمان مىگوییم این پایان کار نیست؛ ما بایستى به صادرکنندگان این محصولات تبدیل شویم؛ ما باید بتوانیم دیگران را بهرهمند کنیم. این کار، کارِ دستگاههاى گوناگون دولتى است که وسایلش را فراهم کنند؛ ما مىتوانیم.
مرتب از اینکه ما از لحاظ آب در مضیقه هستیم، حرف مىزنند؛ خوب بله، ما مىدانیم کشور ما از آن کشورهاى پُر آب نیست؛ اما آیا از همین آبى که امروز داریم، استفادهى بهینه مىشود؟ جواب، منفى است. این، جزو کارهاى وزارت جهاد کشاورزى و وزارتخانهها و دستگاههاى گوناگون دولتى است که آموزش چگونگى استفادهى از آب، تنظیم جریان آب در بخشهاى مختلف، نگهدارى از همین مقدار آبى که از نزولات مبارک آسمانى است، با انواع و اقسام شیوههایى که امروز در دنیا معمول است، جزو کارها قرار بگیرد. بنابراین، کشور ما از کشورهاى پُر آب نیست، اما همین مقدار آبى که داریم، قادر است محصولات کشاورزى را سیراب کند. در زمین هم همینطور هستیم. من در گزارشها خواندهام که ما امروز اندکى بیش از هجده میلیون هکتار زمینِ قابل کشت داریم؛ در بخشهاى مختلف: دیمى و آبى و باغى و غیره، که این مقدار مىتواند به سى میلیون هکتار افزایش پیدا کند؛ یعنى نزدیک به دو برابر. من در بعضى از بخشهاى این کشور - در مسافرتهایى که کردهام - زمینهایى را دیدهام که با «کار» مىتوانند تبدیل بشوند به زمینهاى قابل کشت. ما خیلى امکانات در این کشور داریم. ما یک کشورِ به معناى حقیقى کلمه غنى هستیم و این «غنا» را مردم باید حس کنند؛ از این غنا باید استفاده کنند. به زارع مىتوانیم بگوییم روى این زمین، خوب و با شیوهى علمى کار کن و محصول به دست بیاور؛ چیز دیگرى در اختیار او نیست؛ ولى این مسؤولانند که بایستى نظام این کار را طراحى کنند.
بر روى دانههاى روغنى و کُلزا یا زیتون هم کار شود. یکى از کارهاى خوب این دولت این است که مىخواهند زیتون را هر چه بیش از پیش ترویج کنند؛ وارد سبد غذایى مردم کنند، که جزو کارهاى بسیار خوب است. البته کشور بایستى حتماً در برنج و گوشت و لبنیات هم به خودکفایى برسد؛ این جزو کارهایى است که مسؤولان دولتى باید بکنند.
بخش آموزش کشاورزى و ترویج و استفاده از دانش موجود دنیا در دانشگاههاى ما و فرستادن جوانها براى کمک به روستایىها، جزو کارهاى بسیار مهم است. البته به همهى روستاییان و همهى کشاورزان و کسانى که دستاندرکار کشاورزىاند، توصیه مىشود که از این جوانان مطلع و خبره در کار کشاورزى استقبال کنند. بنده در بعضى از روستاها از نزدیک ملاحظه کردم که جوانهاى خبره و دانشآموختهى کشاورزى، یک نفرشان بیکار نمانده بود! همه در مزارع مشغول کار شده بودند و نتیجه این شده بود که آن بخش از لحاظ محصول کشاورزى، رشد فوقالعادهیى کرد، که در بیانات این عزیزان هم این مسأله را شنیدید. باید از شیوههاى علمى استفاده کرد.
عزیزان من! امروز کشور شما، کشورى است در حال حرکت به جلو ، این حرفها مربوط به کشاورزى است؛ ولى ما در قضیهى صنعت، در قضیهى تحقیقات، در امر سیاست، در رشتههاى گوناگون علوم، در پدید آوردن مسائل نو، در همه جا، حرکتهایى را به برکت انقلاب و به برکت نظام جمهورى اسلامى مشاهده مىکنیم، که کشور به برکت آنها خواهد توانست این فاصلهى ژرفى را که دشمنان میان این کشور و میان کشورهاى پیشرفته بهوجود آوردهاند، پُر کند. حرکت امروزِ کشور، حرکت مبارکى است؛ حرکتِ سرشار از امید و نگاه به آینده. کارى که امروز دستگاههاى مختلف مىکنند، چه در این بخش - بخش کشاورزى - چه در بخشهاى دیگر، باید یک قاعدهى محکمى باشد که بتوانند بعد از بیست سال - وقتى دوران سند چشمانداز بیست ساله تمام شد - احساس افتخار کنند و بگویند ما بودیم که این تدابیر را اندیشیدیم و امروز کشور بعد از گذشت بیست سال، به این رشد و اعتلاء رسیده است؛ که مىرسیم انشاءاللَّه. جوانهاى ما - شماها - خواهید دید انشاءاللَّه آن روز را؛ و دشمنان مستکبر نظام جمهورى اسلامى از همین مىترسند و علت دشمنىها، همین است. آنها از اینکه یک کشورى، یک ملتى، با تمسک به اسلام بتواند به این قلهى عظیم زندگى مدنى و افتخارات تمدنى خود برسد، نگرانند؛ چون مىدانند این بهترین مروج اسلام و بهترین مروج معنویت است؛ مىدانند که اگر این راه را این ملت طى کرد، جلوى زیادهخواهىها و زیادهخوارىهاى آنها گرفته خواهد شد. کمپانىهاى غاصب صهیونیستها و دیگران، مىخواهند دنیا را بچاپند؛ سختشان است که ببینند یک ملتى در مقابل داعیههاى آنها اینطور در همهى بخشها جلو مىرود؛ اما علىرغم آنها ملت ایران به پیش خواهد رفت و اسلامِ عزیز سربلندتر از آنچه که هست، خواهد شد و انشاءاللَّه پرچم عزت اسلامى بر بلنداى این ملت و همهى دنیاى اسلام به اهتزاز در خواهد آمد.
از خداوند متعال سلامت و سعادت همهى شما را مسألت مىکنم و امیدوارم مشمول ادعیهى زاکیهى حضرت بقیةاللَّه (ارواحنافداه) باشید و انشاءاللَّه همهتان موفق باشید.
انا لله و انا الیه راجعون
حادثهی جانگداز سقوط هواپیما که در آن، دهها جان عزیز و دل وفادار از جامعهی رسانهیی و نظامی کشور از دست رفتند، اینجانب را نیز همانند خانوادههای عزادار و عموم ملت ایران داغدار کرد.
جوانان خدوم و ارزشمندی که در این حادثه ی مصیبت بار، پرکشیدند، خاطرههای به یاد ماندنی از خدمات خود را در حافظهی همکاران و آشنایان خود به جای گذاشتهاند. پاداش آن تلاشهای باارزش، امروز که ارواح آزاد شدهی آنان در پیشگاه پروردگار رحیم قرار گرفته، توشهی گرانبهایی است که همه به امید آن و بخاطر آن زندگی می کنیم. اینجانب به خانوادههای مصیبت دیدهی این عزیزان و نیز به همهی همکاران آنان و به عموم ملت ایران تسلیت عرض میکنم و از خداوند متعال رحمت و مغفرت برای همگان و صبر و اجر برای بازماندگان و شفای عاجل برای بیماران و مجروحان این حادثه مسالت میکنم.
این داستان رو تازه از یکی از دوستان دیدم.
ناگهان زییینگ تلفون صداش بلند می شه و بهت می گن علی آقا تب کرده و فردا نمی تونه بره منطقه و لطفا تو جاش برو . تو هم از خدا خواسته ساکتو می بندی و مسواکتو می زنی و سر ِ ساعت 9 می پری تو رختخواب که فردا خواب نمونی ( حالا همه ی فکرا جز سفر ِ فردا و ذرت بخارپز که بدجور هوس کرده ای از مخت پریده ... )
چمباتمه می زنی زیر ِ نرمای پتو و گرمای رختخواب خمارت می کنه و...
فردا سر ِ وقت از جا می پری و نماز صبح و یه اس ام اس ِ پاچه خواری به یکی از همکلاسیا ( حاوی مراتب تاسف از اینکه نمی تونی کلاس ِ امروزو بیایی : خطاب به استاد ) و یه صبحونه ی مفصل با چای گلستان ( ! ) و یه ای میل به فاطمه که ایشالله از هفته ی دیگه حتمن ِ حتمن کلاسشونو می ری و یه عذرخواهی رو پیغام گیر ِ تلفون ِ حمید و دوباره هوس ِ ذرت بخارپز و دست ِ آخر خداحافظی از مادر و ایشالله پس فرداشب خونه ام و قس علیهذا ...
... حالا نشسته ای تو هواپیما و تو فکری کاش بین ِ راه ذرت بخارپز خریده بودی و یه زنگ به برادرت که چندتا بلال بخره برگشتی خودت درست کنی ( ! ) و جواب ِ جوک ِ اس ام اسی ِ هادیو و یه کاغذ و قلم و طرح ِ گزارش و کم کم ( کمربندها را ببندید ) و ...
سرتو تکیه داده ای به صندلی ، با چشمای بسته و همپای هواپیما ، کم کم از زمین کنده می شی و جز خیال ِ ذرت ِ بخارپز ( ! ) ، فقط ِ سفارش ِ همیشگی ِ مادر تو گوشته : آیه الکرسی ...
الله لا الاه الا هو الحی القیوم
لا تاخذه سنه ولا نوم ...
هواپیما به نرمی رشته هاشو از زمین می کنه و به نرمی سوار می شه رو سینه ی آسمون . چند لحظه بعد تویی و یه شهر آدم ِ زمینی که با همه ی روزمرگیاشون ، لحظه به لحظه تو نگاهت ریزتر می شوند ...
زبونت هنوز همون اولین واژه ها رو مزمزه می کنه :
لا تاخذه سنه و لا نوم ...
چشمات گرم تر شده و مزمزه ی واژه ها گویی به زبانت مزه کرده :
لا تاخذه سنه و لا نوم ...
پلکات سنگین تر شده و مزه ی ذرت بخارپز ، بی رنگ تر و یه جایی وسط ِ خواب و بیداری فکری می شی : چه خوب که هست ! حتا وقتی خوابی ... لا تاخذه ...
یه وقتی می آیی که بایستی برگردی !...
یهو گوشت از فریاد و ضجه و یاعلی پر میشه .
مکش ِ جاذبه ای غریب ، محکم از صندلی می کندت .
سرت گیج می ره ،
گویی قلبت رسیده باشه سر ِ حلقومت ...
هواپیما دیوانه وار هجوم می بره سمت ِ زمین ،
یه لحظه چشمات سیاهی می ره و ...؛
قائدنا:
زندگی یعنی عشق!
یعنی تو
یعنی که با تو صبح شدن تا اوج خیال
و معنای وصال را
در شعری نا تمام جستجو کردن...
کارگزاران نظام اسلامی
سیاست داخلی ایران
سیاست بین الملل
حوزه علمیه و طلاب
دانشگاه و دانشجویان
اسلام ناب محمدی
آموزش و پرورش
ارتش بیست میلیونی
گنجینه دفاع مقدس
الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت
پاسخ به شبهات ولایت فقیه
فرهنگ بومی و ملی
جنگ نرم و تبلیغات
اتحاد و انسجام اسلامی
بیداری اسلامی ملتها
همت مضاعف
شرح حدیث
انتخابات
ماه مبارک رمضان
راه نمای همسران جوان
درباره امام خامنه ای
چرا می گوییم امام خامنه ای؟
آرشیو سایت
رهسپاریم با ولایت تا شهادت
وبلاگ علمی مقالات مدیریت
.: شهر عشق :.
منطقه آزاد
گروه اینترنتی جرقه داتکو
در برابر نسیم
صل الله علی الباکین علی الحسین
کشکول
انا مجنون الحسین
من هیچم
وبلاگ سید حسن نصرالله
حدائق ذات بهجة
ایــ عزیـــــز ـــــــران
با سید علی تا فتح قدس
رهروان ولایت
بصیرت
امیر قافله صبر و بصیرت
هدایتگر آسمانی
سربازان سید علی خامنه ای
از رهبر چه میدانید؟
جانم فدای رهبر جانبازم
فرمانبر
بسیج شهید چمران شیراز
مرد دفاع
جانم فدای رهبر
شمشیر ولایت
یار ولایت
ما اهل کوفه نیستیم
من باتو هیچگاه نبودم تو با منی
www.خامنه-ای.net/
طرفداران عدالت
موج رهروان ولایت
فدایی رهبر
امام خامنه ای
عشق من امام خامنه ای
فیـــــه ما فیـــــه
رهروان ولایت و امام
دانش آموزان پیرو خط ولایت
عمار امام سیدعلی
مثبت
مکتب ولایت
ولایت فقیه و دفاع از آن
فدائیان ولایت گرگان